![]() ![]() ![]() |

سطحىنگرى و کوچکاندیشى است، اگر «غدیر» و «ولایت» را، نزاعى در میان دوگروه در گذشته بدانیم.
و دور از «متن مکتب» است، اگر ایستادن بر کرانه جوشان «غدیر» را تنهاحساسیتى فرقهاى و جدالى مذهبى به شمار آوریم.
«غدیر»، همواره برپاست.
صحنه تعیین «مولى»، و آن بیعتها و استشهادها و اعترافها، هنوز هم محو نشدهاست. بیعتگران نیز، صحنه را ترک نکردهاند. علىرغم آنان که سعى کردهاند غبارى از«نسیان» و پردهاى از «کتمان» بر سیماى غدیر بنشانند و بیفکنند، دلها وجانهاى بیشمارى هنوز هم توجه به آن دستهاى بلندى دارد که دست «على» را گرفت وفراز آورد، تا آن خورشید را، همه ببینند، همه بشناسند، به یکدیگر و به غایباناز صحنه و به خبرگیران از واقعه و به جویندگان چراغ، معرفى کنند.
صحنهغدیر، پایان نیافته است.
هنوز هم دیدگان تاریخ، در عصر حاضر، در قارههاى دوردست، در جنوبىترین کشورآفریقا، در شرقىترین منطقه خاور دور، در مرکزىترین بخش اروپا و آمریکا، در پىآشنایى با «خورشید»ى هستند که اگر بتابد، خانهها را، دلها را، شهرها را، اندیشهها را، قلمرو قلم و شعر را، پهنه ادبیات و هنر را، گستره عقیدهها وباورها را «روشن» مىسازد. و از «نور»، چه انتظارى است، جز درخشیدن و فروغگستردن و گرما بخشیدن؟! در غدیر، دستى که فرا رفت، دستخدا بود، زبانى که «علىمولاه» را سرود، زبان خدا بود، دستى هم که به عنوان «مولى» بالا رفت و همگاندیدند، دستخدا بود، «على»، راه و صراط بود، چراغ و مشعل بود، خط سیر و مسیربود، «غدیر»، راهى بود که روندگان را به «على» مىرساند.
و ... «على» هم، صراطى بود که رهپویان را به «خدا» مىرساند.
«غدیر»، چشمهاى زلال بود که در طول چهارده قرن، هزاران هزار کام تشنه را ازکوثر معارف ناب، سیراب ساخت. و این چشمه، هنوز هم سارى و جارى است.
«غدیر»، چراغى بر اوج بود، که در قرنهاى متمادى تاریخ بشرى، گمگشتگانبسیارى را از وادیهاى خوف و خطر و بیراهههاى تاریکى و ضلالت، به «مقصد»راهنمایى کرد. و این چراغ، همچنان فروزان و نورافشان و راهنماست.
«غدیر»، تکیهگاهى بود که شیعه را در عصر محکومیت و مظلومیت دیرپاى خویش،پناه بود و حجت و برهان. و این تکیهگاه، هنوز هم به استوارى گذشته، پابرجاست ومحکمترین حجتها را دارد.
«غدیر»، متنى بود، روشن و بىابهام، گویا و صریح، که خیلىها کوشیدند حواشىتاویل و تفسیرهاى دور از واقعیتبراى آن ترسیم کنند. و این متن، هنوز هم براىآنان که بىحواشى به آن بنگرند، صریح و گویاست.
«غدیر»، میوهاى شیرین در بوستان رسالتبود، که تداوم «خط نبوت» را در شکل«امامت»، به شیرینترین صورت ترسیم مىکرد. و هنوز هم این میوه شیرین، زینتبخشبوستان محمدى است و بدون آن، «باغ رسالت» بىثمر است «و ان لم تفعل فما بلغترسالته ...».
«غدیر»، میثاقى بود میان صاحبان باور و عقیده به خدا و رسول، که وفادارى بهآن، شاهد صدق ایمان بوده است. و این عهد و پیمان، هنوز هم «وفا» مىطلبد ودستان بیعتگر را به «صدق» فرا مىخواند، و همه ساله، این عید فرخنده موعدىبراى تجدید آن عهد و تحکیم آن میثاق با خدا و رسول است.
«غدیر»، اگر چه برکهاى در بیابان بود، ولى هفت دریا به وسعت تاریخ و زمانبود که موجش «ازل» تا «ابد» را فرا گرفت و اگر خاکیان، برخى چشم دیدن آنموج ابدى را نداشتند، افلاکیان به تکریم آن به یکدیگر تهنیت مىگفتند.
«غدیر»، سفینه نجاتى بود که گرفتاران موج جهالت و حیرت ضلالت را به ساحل امنایمان مىرساند. این سفینه، هنوز هم سرنشین مىطلبد و امواج فتنه و فریب، هنوز همدر پى دور ساختن اندیشهها از این ساحلاند.
«غدیر»، روشنترین چراغ بود، بر بالاترین بام خانههاى تاریخ، تا ... مردم«اهل بیت» را بشناسند و به «خانه»اى رهنمون شوند که افراد آن در دامان«وحى» بزرگ شدند و «آیات خدا» در آن خانه فرود آمد و جبرئیل امین، مانوسآن بیت و اهل بیتبود.
اگر انسانیت امروز، مىخواهد به آن «خانه» راه یابد، خانهاى که همه چیز درآنجاست، و همه کلیدهاى گشاینده همه قفلها و درهاى بسته در دست صاحبان و ساکنانآن خانه است.
باید به این چراغ نگاه کند، تا راه را بشناسد.
آرى ... «چراغ غدیر، بر بام بلند تاریخ».
منبع:جواد محدثی

و هم شنیدم در غزنین، خبّازان در دکانها ببستند و نان عزیز و نایافت شد و غربا و درویشان در رنج افتادند و به تظلم به درگاه شدند و پیش سلطان ابراهیم از نانوایان بنالیدند.فرمود تا همه را حاضر کردند؛ گفت:«چرا نان تنگ کردهاید؟» گفتند: «هرباری که گندم و آرد در این شهر میآرند نانوای تو میخرد و در انبار میکند و میگوید: فرمان چنین است و ما را نمیگذاردکه یک من بار بخریم». سلطان بفرمود تا خباز خاص را بیاورند و در زیر پای پیل افکندند. چون بمرد بر دندان پیل ببستند و در شهر بگردانیدند و بر وی منادی میکردندکه: «هرکه در دکان باز نگشاید از نانبایان، با او همین کنیم»، و انبارش خرج کردند. نماز شام بر در هر دکانی پنجاه من نان بمانده بود و کس نمیخرید[1]
گویندی در عصر پادشاهی عادلی که او را نام حامد بود و به «کرزی» دنیا وی را شناختندی، مملکت بیهمتا در ممالک شرق بودندی و مردمش از بس در «فغان» بودندی به آن «فغانستان» گفتندی، در آن جا قومی که «پشتون» نام داشتندی، بودندی که به شجاعت و قهرمانی آوازه به کهکشان بردندی و این قوم را «تفنگ» بسیار خوشآیند بودندی به طوری که همیشه با تفنگ بودندی و درس خواندن و سواد یاد گرفتن غیر قرآن شریف را علایم «کافریت» دانستندی و معلم کشتن و مکتب سوختن را ثواب دانستندی و این قوم را کسانی بودندی با ریش دراز و لنگی کلان بر سر، که به آن «مولوی» گفتندی که آنان ادعا داشتندی که نماینده خدا در مملکت بودندی و کاری نداشتندی جز فتوا بر کشتن انسانهای دیگر و نا امنی ببار آوردن که آن را نام «جهاد» گذاشتندی، و از جهل و غفلت نادانان سخت به سود خویش سود جستندی، و چون مرکب بر آنان سوار شدندی و افسار تفکر و تعقل آنان بدست بگرفتندی
از طرف دیگر ملازمان دربار و معاونان رکاب، همه در فکر پر کردن جیب بودندی و حواس را تمام و کمال به خزینه کردن دلار و ساختن شهرک، جمع کردندی به طوری که وقت فکر کردن به وضعیت رعیت فقیر و بیکار، هیچ نداشتندی. راه دربار هم بستندی که کدام فقیر و بیکار به حضور اقدس شاهی خدای نخواسته راه پیدا کردندی و از مشکلات زندگی مردم بلاد و دهات اخبار به هم رساندی و خاطر جلالتمآب مکدر کردندی و لحظهی عیش و عشرت از وی به دور افکندی با این حال کسی را توفیق حضور به محضر رسیدی و به «کرزی» گفتندی که اگر هیچ کار در توان شاه نبودی، جلو رشوه خواری توان بگرفتی که فساد اداری نباشندی!
جلالتمآب گفتندی:«چند دلار دادندی تا من جلو رشوت حاکمان زیر دست گرفتندی؟، وی که دلار در بساط نداشتی و حتی آن را به چشم نیز ندیده بودی، از خواهش، نظر صرف کردندی و سوالی دیگر به محضر افکندی که امنیت چرا مردم را نباشد و طالبان آزادانه مردم بکشندی؟
ملک قرهقول از سر بگرفتی و به زمین نهندی، تا زیر آن اگر مغزی بودندی کمی هوای آزاد دریافت داشتندی و قوه تفکر به ملک بهتر حاصل شدی، و گفتندی:«دموکراسی استه خو، یعنی هر کسی آزاد استه، طالب هم بشر استه، و حقوق بشر این آزادی به آنان دادندی که مردم بکشتندی و وحشت و دهشت ببار آورندی و «بوش» «اوباما» و من که جلالتمآب هستم را خرسند کردندی هرچند رعیت در فلاکت و سختی گذراندی و به لقمه نان خشکی محتاج بودندی و نیز اگر طالب «پشتون» نبودندی شاید با گفتن هم قانع شدندی و مملکت به نابودی و تباهی نکشاندی، حال که «پشتون» بودندی «قهرمان» «شجاع» «مبارز» «مجاهد» و «طالبان علم»! دیگر خدا خودش به داد مردم اگر برسندی!
[1] . سیاستنامه یا سیر الملوک یا پنجاه فصل خواجه، اثر خواجه نظام الملک طوسی، وزیر الب ارسلان و ملکشاه سلجوقی. کتابی است در آیین کشورداری و سیره پادشاهات در رعیت پروری.
بیتردید مسلمان کسی است که مطیع و پیرو پیامبر گرامی اسلام حضرت محمد(ص) بوده و به دستورات آن حضرت عمل نماید. رفتار و گفتارش را الگوی عملی قرار داده و شناختی هرچند اجمالی از آن حضرت داشته باشد.
پیامبر اسلام هنگامی که از جانب خداوند به رسالت مبعوث گردید، دینی آورد به نام اسلام، و خود نیز یک مسلمان بود، با این تفاوت که برخلاف مسلمانان امروزی، وی حنفی، مالکی، حنبلی یا شافعی مذهب نبود، شیعه یا سنی هم نبود، وهابی که در خواب هم نمیدید! مسلمان بود و بس!
بعد از رحلت آن رسول گرامی، طوایف قریش، بنی امیه، بنی عباس و بنیهاشم در مساله خلافت و جانشینی پیامبر -چون به توصیه پیامبر(ص) در حجه الوداع و در غدیر خم عمل نگردید- با اختلاف مواجه گشتند، و این موضوع نقطه آغازین اختلاف امت اسلامی گردید که بعدها علمای بزرگ اسلام مجتهدانی همجون امام ابوحنیفه(رض) امام مالک(رض) امام احمد حنبل(رض) و امام شافعی(رض) به تبیین و تفسیر اسلام پرداختند و هرکدام طبق برداشت خاص خود شان منهج و مذهب خاصی را برای امت واحده اسلام ایجاد نمودند، طبیعی است که عمل اجتهادی این بزرگواران قابل قدر است و اختلاف آراء نیز یک امر طبیعی است.
تا زمانی که مسلمین به فقهای متعدد به دید یک فقیه عالم و مجتهد مینگریستند و آنان را واسطهی در رساندن احکام الهی از پیامبر به مردم قلمداد میکردند، اختلافات آراء کمتر مشکلساز بود، اما وقتی که نظرات علما باعث ایجاد و اختراع مذهب در دین واحد گردید، و هر کسی برای خود پیروانی پیدا کرد، دیگر کمتر کسی یافت میشد که دنبال گفتار پیامبر باشد، حکم اسلامی از کانال رییس مذهب به پیروان میرسید، این در دایره فقه و احکام.
اما در دایره حکومت و سیاست نیز اختلافات شدت یافت، امویها به قتل و نابودی فرزندان عموی خویش پرداختند، و به کشتار و شکنجه بنیهاشم پرداختند، در این راستا حضرت معاوبه! با حضرت علی(کرم الله وجهه) جنگید و فرزندش یزید نواسه پیامیر –حضرت امام حسین(رض) را به فجیعانهترین وضع به شهادت رسانید که حق و باطل بودن این دوجبهه برای هر مسلمانی از آفتاب روشنتر است.
بعدها ترکان عثمانی در یک روز چهل هزار انسان از شیعیان آناتولی را سر بریدند و در مقابل حکام صفوی بر مسلمانان سنی مذهب شدت عمل به خرج دادند، عبدالرحمن مرد آهنین افغان 62% از شیعیان افغانستان را به کلی نابود ساخت و هزاران فجایع دیگر به نام مذهب و دین که هیچ ربطی به دین اسلام نداشت و برخلاف دستور خداوند(جل جلاله) و سنت پیامبر صورت گرفت.
در عصر ما که عصر بیداری مسلمین شهرت یافته، امام خمینی(ره) یکی از منادیان بزرگ وحدت بوده و این هفته را هفته وحدت نامگذاری نمودند، و در این راستا فعالیت فراوانی صورت گرفته که آثار و پیامدهای زیادی داشته است، به قسمی که مسلمانان شیعه مذهب در هیج جای این کره خاکی علیه مسلمانان دیگر اقدامی نمیکند، و به اعتقادات و آراء برادران اهل سنت خویش احترام میگذارند، و تنها مفتیان مفتخوار سعودی که از فقر و بدبختی مسلمانهای کشورهای بدون نفت، خبر ندارند، به یاوهسرای ادامه داده و گهگاهی متأسفانه در مناطق سرحدی پاکستان و افغانستان دیده میشود که پشتونهای طُوری، منگل و جاجی درگیریهای خونین مذهبی را انجام میدهند و فتوای مفتیان سعودی را به منصه عمل میگذارند.
در کشورهای دیگر مردم، بیدارتر از این هستند که به هر چرندی گوش دهند، در افغانستان ما هیچ زمانی جنگ مذهبی وجود نداشته است، در میان پشتونها که به تعصبات جاهلانه، شهرت جهانی دارند در ولایت لوگر ولسوالی خوشی همه شیعه اند، در گردیز سادات گردیزی آزادانه زندگی میکنند حتی در اوج اختناق طالبان آنان به خوبی و خوشی به سر میبردند، اما سرکوب هزارهها از زمان عبدالرحمن تا ملاعمر باز هم جنبه مذهبی نداشته است بلکه منازعه قومی و نژادی بوده که از جهل و تعصب بیش از حد بعضی از برادران عزیز پشتون ما (طالبان و...) سرچشمه میگرفته است، که به یقین اگر همه مردم افغانستان، علم و دانش روز را فرا گیرند و اسلام را به ریش و لنگی خلاصه نکنند، مشکل افغانستان برای همیشه حل خواهد شد. چنانچه رییس جمهور عزیز و محبوب ما حامد کرزی که یک پشتون است و مسلمان، اما جهل و تعصب ... خویش را کنار گذاشته و به این نتیجه رسیده است که همه انسانند و همه حق زندگی برابر دارند، این طرز تفکر سبب شده است که اقوام نگون بخت کشور، به هم مهربانتر شوند،البته اگر ملاعمرها بگذارند!!!!
در مسأله تقریب مذاهب اسلامی در افغانستان از آیت الله محسنی میتوان به عنوان بزرگ پرچمدار تقریب یاد کرد.
عنوان مصاحبه : موانع تقریب اسلامی دو دسته اند،
Aug.14, 1998: A Taliban fighter with the amputated limbs of the victims paraded through the streets of Kabul.
Aug.14, 1998 - Kabul
RAWA photosVictims of Taliban’s atrocities in Herat. Even the innocent eyes and minds of Afghan children are filled with images of such crimes.
Photo Gallery | Home Page | Reports from Afghanistan |
RAWA photos



Photo Gallery | Home Page | Reports from Afghanistan |
![]() |
![]() | ||
|
مردى از اعراب به خدمت رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله آمد و از او نصیحتى خواست ، رسول اکرم در جواب او یک جمله کوتاه فرمود و آن اینکه : لا تغضب . خشم نگیر!
آن مرد به همین قناعت کرد و به قبیله خود برگشت ، تصادفا وقتى رسید که در اثر حادثه اى بین قبیله او و یک قبیله دیگر نزاع رخ داده بود و دو طرف صف آرایى کرده و آماده حمله به یکدیگر بودند.
آن مرد روى خوى و عادت قدیم سلاح به تن کرد و در صف قوم خود ایستاد. در همین حال ، گفتار رسول اکرم به یادش آمد که نباید خشم و غضب را در خود راه بدهد، خشم خود را فروخورد و به اندیشه فرو رفت . تکانى خورد و منطقش بیدار شد، با خود فکر کرد چرا بى جهت باید دو دسته از افراد بشر به روى یکدیگر شمشیر بکشند، خود را به صف دشمن نزدیک کرد و حاضر شد آنچه آنها به عنوان دیه و غرامت مى خواهند از مال خود بدهد.
قبیله مقابل نیز که چنین فتوّت و مردانگى را از او دیدند از دعاوى خود چشم پوشیدند. غائله ختم شد و آتشى که از غلیان احساسات افروخته شده بود با آب عقل و منطق خاموش گشت[1]
روزى حضرت على (ع ) از درب دکان قصابى مى گذشت .
قصاب به آن حضرت عرض کرد:
یا امیرالمؤ منین ! گوشتهاى بسیار خوبى آورده ام . اگر میخواهید ببرید.
فرمود: الا ن پول ندارم که بخرم .
عرض کرد من صبر مى کنم پولش را بعدا بدهید.
فرمود: من به شکم خود مى کویم که صبر کند اگر نمى توانستم به شکم خود بگویم از تو مى خواستم که صبر کنى ولى حالا که میتوانم به شکم خود مى گویم که صبر کند.
آرى ، خاصیت نفس اماره این است که اگر تو او را وادار و مطیع خود نکنى او تو را مشغول و مطیع خود خواهد ساخت . ولى على (ع ) که در میدان جنگ مغلوب عمرو بن عبدودها و مرحب ها نمى شود، به طریق اولى و صد چندان بیشتر هرگز بر خود نمى پسندد که مغلوب یک میل و هواى نفس گردد[2]
پیغمبر اکرم صلى اللّه علیه و آله به خانه یکى از مسلمانان دعوت شدند؛ وقتى وارد منزل او شدند مرغى را دیدند که در بالاى دیوار تخم کرد و تخم مرغ نیفتاد یا افتاد و نشکست . رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله در شگفت شدند.
صاحب خانه گفت : آیا تعجب فرمودید؟ قسم به خدایى که تو را به پیامبرى برانگیخته است به من هرگز آسیبى نرسیده است .
رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله برخاستند و از خانه آن مرد رفتند، گفتند کسى که هرگز مصیبتى نبیند مورد لطف خدا نیست .[1]
از حضرت صادق (ع ) روایت شده که :
انَّ اشدُ الناس بلاء الاَنبیاء، ثمّ الّذین یلونهم ، ثمّ الامثل فالامثل[2] (پرگرفتارترین مردم انبیا هستند؛ در درجه بعد کسانى که از حیث فضیلت بعد از ایشان قرار دارند و سپس هر کس که با فضیلت تر است به ترتیب از بالا به پایین .
در کتب حدیث ، بابى اختصاص یافته است به شدت ابتلاء امیرالمؤ منین (ع ) و امامان از فرزندان او.
بلا از براى دوستان خدا لطفى است که سیماى قهر دارد، آنچنان که نعمتها و عاقبتها براى گمراهان و کسانى که مورد بى مهرى پروردگار قرار مى گیرند ممکن است عذابهایى باشند اما به صورت نعمت و قهرهایى به قیافه لطف[3]
مردى از اعراب به خدمت رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله آمد و از او نصیحتى خواست ، رسول اکرم در جواب او یک جمله کوتاه فرمود و آن اینکه : لا تغضب . خشم نگیر!
آن مرد به همین قناعت کرد و به قبیله خود برگشت ، تصادفا وقتى رسید که در اثر حادثه اى بین قبیله او و یک قبیله دیگر نزاع رخ داده بود و دو طرف صف آرایى کرده و آماده حمله به یکدیگر بودند.
آن مرد روى خوى و عادت قدیم سلاح به تن کرد و در صف قوم خود ایستاد. در همین حال ، گفتار رسول اکرم به یادش آمد که نباید خشم و غضب را در خود راه بدهد، خشم خود را فروخورد و به اندیشه فرو رفت . تکانى خورد و منطقش بیدار شد، با خود فکر کرد چرا بى جهت باید دو دسته از افراد بشر به روى یکدیگر شمشیر بکشند، خود را به صف دشمن نزدیک کرد و حاضر شد آنچه آنها به عنوان دیه و غرامت مى خواهند از مال خود بدهد.
قبیله مقابل نیز که چنین فتوّت و مردانگى را از او دیدند از دعاوى خود چشم پوشیدند. غائله ختم شد و آتشى که از غلیان احساسات افروخته شده بود با آب عقل و منطق خاموش گشت[4]
[1] - بحارالانوار، ج 15، جزء اول ، ص 56، چاپ کمپانى ، نقل از کافى .
[2] - بحارالانوار، ج 15، جزء اول ، ص 56، چاپ کمپانى ، نقل از کافى .
[3] - شهید مطهری، عدل آلهى ، مجموعه آثار، ج 1، ص 179 و 180.
[4] - شهید مطهری،بیست گفتار، ص 194.
پیغمبر اکرم صلى اللّه علیه و آله به خانه یکى از مسلمانان دعوت شدند؛ وقتى وارد منزل او شدند مرغى را دیدند که در بالاى دیوار تخم کرد و تخم مرغ نیفتاد یا افتاد و نشکست . رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله در شگفت شدند.
صاحب خانه گفت : آیا تعجب فرمودید؟ قسم به خدایى که تو را به پیامبرى برانگیخته است به من هرگز آسیبى نرسیده است .
رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله برخاستند و از خانه آن مرد رفتند، گفتند کسى که هرگز مصیبتى نبیند مورد لطف خدا نیست .[1]
از حضرت صادق (ع ) روایت شده که :
انَّ اشدُ الناس بلاء الاَنبیاء، ثمّ الّذین یلونهم ، ثمّ الامثل فالامثل[2] (پرگرفتارترین مردم انبیا هستند؛ در درجه بعد کسانى که از حیث فضیلت بعد از ایشان قرار دارند و سپس هر کس که با فضیلت تر است به ترتیب از بالا به پایین .
در کتب حدیث ، بابى اختصاص یافته است به شدت ابتلاء امیرالمؤ منین (ع ) و امامان از فرزندان او.
بلا از براى دوستان خدا لطفى است که سیماى قهر دارد، آنچنان که نعمتها و عاقبتها براى گمراهان و کسانى که مورد بى مهرى پروردگار قرار مى گیرند ممکن است عذابهایى باشند اما به صورت نعمت و قهرهایى به قیافه لطف[3]
مردى از اعراب به خدمت رسول اکرم صلى اللّه علیه و آله آمد و از او نصیحتى خواست ، رسول اکرم در جواب او یک جمله کوتاه فرمود و آن اینکه : لا تغضب . خشم نگیر!
آن مرد به همین قناعت کرد و به قبیله خود برگشت ، تصادفا وقتى رسید که در اثر حادثه اى بین قبیله او و یک قبیله دیگر نزاع رخ داده بود و دو طرف صف آرایى کرده و آماده حمله به یکدیگر بودند.
آن مرد روى خوى و عادت قدیم سلاح به تن کرد و در صف قوم خود ایستاد. در همین حال ، گفتار رسول اکرم به یادش آمد که نباید خشم و غضب را در خود راه بدهد، خشم خود را فروخورد و به اندیشه فرو رفت . تکانى خورد و منطقش بیدار شد، با خود فکر کرد چرا بى جهت باید دو دسته از افراد بشر به روى یکدیگر شمشیر بکشند، خود را به صف دشمن نزدیک کرد و حاضر شد آنچه آنها به عنوان دیه و غرامت مى خواهند از مال خود بدهد.
قبیله مقابل نیز که چنین فتوّت و مردانگى را از او دیدند از دعاوى خود چشم پوشیدند. غائله ختم شد و آتشى که از غلیان احساسات افروخته شده بود با آب عقل و منطق خاموش گشت[4]
[1] - بحارالانوار، ج 15، جزء اول ، ص 56، چاپ کمپانى ، نقل از کافى .
[2] - بحارالانوار، ج 15، جزء اول ، ص 56، چاپ کمپانى ، نقل از کافى .
[3] - شهید مطهری، عدل آلهى ، مجموعه آثار، ج 1، ص 179 و 180.
[4] - شهید مطهری،بیست گفتار، ص 194.
با طالبان و طالبانیسم چه باید کرد؟ هویتگرایی (قسمت اول)
با طالبان و طالبانیسم چه باید کرد؟ انتخاب (قسمت دوم)
با طالبان و طالبانیسم چه باید کرد؟ عملیات انتحاری (قسمت سوم)
با طالبان و طالبانیسم چه باید کرد؟ افغانستان تغییر (قسمت چهارم)
با طالبان و طالبانیسم چه باید کرد؟ سه راه حل (قسمت پنجم)
صلحطلبی، هدف غاییِ سیاست
طالبانِ قدرت، نشسته بر پوستین استبداد دینی
#نسل کشی هزاره ها - شیعیان در افغانستان!
داعش را امریکا ایجاد کرد
پیامد صلج امریکا و طالبان در قطر
[عناوین آرشیوشده]
بازدید دیروز: 22
کل بازدید :662079

پیش به سوی عدالت، صلح و امنیت در افغانستان
غزنی؛ ولایت والی ساز - تجربه تلخ [65]
جایگاه علی علیه السلام درهستی [17]
چه کسی به طالبان پول میدهد؟ [43]
دانلوود نرم افزار اسلامی [19]
چرا همدستی طالبان در روز قدس [20]
در انتخابات پارلمان به اصلح رای بدهیم [4]
در انتخابات پارلمان به اصلح رای بدهیم [4]
رد مطالب شبکه تقرثه انگیز اهلبیت توسط آیت الله محقق کابلی [21]
نقش علم و دانش در پیشرفت انسان [7]
آمریکا و سیاست دوگانه در افغانستان [6]
عید سعید غدیر بر مسلمین مبارکباد [5]
مسلمانان قربانی فتوای ملا و مفتی! [23]
60% مبتلا به مشکلات روانی و روحی! [5]
دشمنان صلح و امنیت در افغانستان [13]
[آرشیو(28)]
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386
بهار 1386
زمستان 1385
تابستان 1385
بهار 1385
پاییز 1388
بهار 1388
زمستان 1388
بهار 1389
تابستان 1389
تابستان 1388
تابستان 89
زمستان 88
بهار 89
پاییز 89
زمستان 89
بهار 90
تابستان 90
پاییز 90
زمستان 90
بهار 91
تابستان 91
پاییز 91
زمستان 91
بهار 92
تابستان 92
پاییز 92
زمستان 92
بهار 93
تابستان 93
زمستان 93
پاییز 93
بهار 94
تابستان 94
پاییز 94
زمستان 94
بهار 95
تابستان 95
بهار 96
پاییز 96
زمستان 96

نوشته های پیشین وبلاگ
بدنبال آرامش
مجله مینه - پشتو
شورای جهانی هزاره
پایگاههای اطلاع رسانی مراجع تقلید
آیت الله محقق کابلی
زبان انگلیسی یاد بگیریم
علیجان زاهدی غزنوی
کودکان افغان عکس و تصویر
سلامت روان فرزندان
نسیم رهایی / ککرک غزنی / محمدی
آیت الله محقق کابلی
حزب وحدت
سایت شهید مزاری
سایت دانشگاه کاتب هزاره
سایت آیت الله محسنی
سایت ریاست جمهوری افغانستان
تاجیک مدیا
متن کامل قرآن کریم - دانلود
موسیقی افغانی برای وبلاگ
کشتار شیعیان در کراچی یا در هر کجای دیگر تاکی و تا چند!؟
مجمع علمی فرهنگی نور
سایت امام هادی- آیت اله محقق غزنوی
وبلاگ پشتو -جامعه روحانیت پشتونهای شیعه
سایت موسوی لاری - دانلوود کتاب
جمهوری سکوت
معلم عزیز رویش - مدیر لیسه معرفت غرب کابل
پیوندهای فرهنگی مذهبی
شریف حبیبی
از غزنی / واسع هیله من
آلبوم عکس و تصویر این وبلاگ
سایت جنبش ملی افغانستان
اندیشه مثبت
افغانستان پس از جنگ
تاجیک مدیا
سادات افغانستان
وبلاگ حقوقی صارم
لینکستان وبلاگهای افغانستانی
سایت گشایش
سایت غرجستان
سایت طلوع فجر
آموزش زبان انگلیسی
هفته نامه نىای غؤنه
غرجستان
تاجیک مدیا
قلم بیقرار
خبرنامه علودانی
هزاره پیوند
خبرهای تازه از علودانی
وطندار
کودکان وطن
خوات معاصر
خوات آنلاین
روزنه امید
برگ سبز - محمد رحمتی
ناهور - خوات
رو به فردا
درد دلهای یک باچه مهاجر
محمد شفق خواتی
استاد علیزاده مالستانی
مدرسه محمدیه غزنی
مردم مالستان
وحدت نیوز
نگاه فردا
سروش صبا
هم صنفی
در رثای بابه مزاری
مجله اخوت
هزاره پیوند
حزب وحدت
صادقی نیلی
هیله من غزنوی
علودانی
مشفق
بشیر احمدی
خوات آنلاین
قلم بیقرار
کودکان افغانستان
جامعه اسلامی علودانی
محمد صابری شملتو
جامعه نو شوکت علی محمدی
جمهوری سکوت
ابرار
دورتر از چشم اقیانوس
شریف سعیدی
نقش والدین در سلامن روان فرزندان
وحدت نیوز
مدرسه علمیه محمدیه
خوات معاصر
خوات آنلاین
حوات زیبا
خوات دانلود
رو به فردا