طالبان دوشنبه تلاش کردند یک مرکز استانی را در شرق افغانستان به تصرف خود در آورند. این تلاش طالبان دو هفته پس از سیطره کوتاه مدت این گروه بر شهر قندوز در شمال افغانستان که مهم ترین پیروزی نظامی آنان را از سال 1380 رقم زده بود، صورت می گیرد.
حمله آنان به غزنی در جنوب کابل با مقاومت نیروهای دولتی دفع شد اما این حمله بار دیگر نگرانی هایی را در خصوص عزم طالبان برای پیشروی فراتر از پایگاه های روستایی خود در جنوب این کشور به وجود آورد.
محمد علی احمدی معاون استاندار غزنی در گفتگو با خبرگزاری فرانسه گفت:« حدود 2000 نفر از جنگجویان طالبان صبح حمله ای را از چندین مسیر به سمت غزنی آغاز کردند.» وی افزود:« آنها موفق شدند به پنج کیلومتری شهر برسند و درگیری های سختی به وقوع پیوست اما نیروهای افغان این حملات را دفع کردند.» اسدالله شجاعی غزنی معاون پلیس استان غزنی گفت:« تلاش های طالبان برای تصرف این شهر شکست خورد.» درگیری ها موجب تعطیلی مغازه ها ومدارس غزنی شد و شمار زیادی از ساکنان از این شهر گریختند.
پس از آنکه ناتو دسامبر (آذر) به ماموریت رزمی خود در افغانستان پایان داد، طالبان حملات خود را به ...
[ مشاهده متن کامل خبر در روزنامه جمهوری اسلامی ]
سالهاست که مردم افغانستان قربانی بازیها و سیاستهای بزرگ جهانی شدهاند و از این رهگذر صدمات زیانباری دیده که برای سالهای دراز قابل جبران نخواهد بود. البته، جنگها و ناامنیهای جاری، محصول دستگاه زعامت کنونی و پیشین افغانستان است، زیرا تا آنجا که حقایق می رساند، حُکام و کارگزاران حکومتی نتوانستند با تدوین و راهاندازی سیاستها و راهبردهای متوازن و پاسخگو، بر اساس شرایط و جو حاکم در عرصهی بین الملل، به گونهی مستقلانه وارد صحنهی سیاستهای جهانی شده و اجازه ندهند که جغرافیای جنگ داخل خاک این کشور شود. هرچند، پیشنیاز رسوخ در تریبون جهانی، منوطِ به اقتصاد پویا، زندگی مرفه، احساس بالای وطندوستی، ملت باسواد، صنعتی بودن و... یک کشور بستگی دارد، که متاسفانه افغانستان دارای چنین جایگاه و منزلت در جهان نیست... دولت افغانستان همانند دیگر ممالک جهان، حق دارد تا با استفاده از استعدادها، تفکر و تدبر انسانی و درک درست از منافع کلان کشور، امتیازها و فرصتهای موجود، زمینههای رشد سریع اقتصادی کشور را مساعد ساخته، ثروت نهفته در دل این کشور را استخراج نمایند، فرهنگ وطندوستی را از طریق رسانهها، در اذهان مردم تعمیق و ریشه دار کنند، حرصِ زبون برتریخواهی را از دستگاهِ حکومتی پاکسازی کنند و... که در چنین حالتی، امروزه دستکم مردم افغانستان دارای امنیت نسبی، رفاه نسبی و... می بودند که متاسفانه دولت فعلی و قبلی نتوانستند، از پولهای هنگفت کشورهای کمک کننده و فرصتهای معتضد، آنطور که لازم بود استفاده نمایند. برعکس، بیشتر دامنههای فساد مالی و دزدی و خویشخوری، و دیگر پدیده های تباه کننده در دستگاهی حکومتی، تقویت و نیرومندتر گردید.
بحث محوری:
بزرگترین عامل چالشها و موانعی که سد راهِ ترقی و توسعه افغانستان می شود، پاکستان است که از دیرباز به عنوان دشمن مکار و طرار افغانستان شناخته شده است. این کشور با راه اندازی تجارت و تولید دهشتگری و تروریسم در منطقه، قدرتهای بزرگ جهانی که علایق راهبردی برای حضور درازمدت در افغانستان دارند را وادار می کند تا پروژههای بزرگ آن کشورها را در منطقه پیاده سازد که از آن میان، امریکا، برای تسلط و حفظ نفوذ هرچه بیشتر خویش روی سیاستهای جهانی، مدام در تلاش برای ایجاد بسترهای مناسب برای تطبیق سیاستهای خود در دنیا بوده است.
از اینکه افغانستان، در شرایط حاضر در تقابل منافع و سیاستهای کشورهای بزرگ دنیا قرار دارد، بدون شک وسیلهی دستِ تحقق منافع امریکا در منطقه گردیده است؛ بناءاً جنگ چند روز پیش کندز و حکومت چندساعتهی طالبان، هتک حرمت، یغماگری و قتال آنان در آن ولایت، دسیسه ای بیش برای حضور درازمدت نیروهای مسلح امریکایی در کشور نمیباشد. فرماندهی نیروهای امریکایی به رسانهها از حضور دایمی سربازان شان در کشور، با توجه به تحولات جنگی و امنیتی کشور سخن زد و گفت که سنای امریکا در این مورد تصمیم خواهد گرفت. بعداً، آنگونه که پیشبینی شده بود، اتفاق افتاد و سپس دولت امریکا (255) میلیون دالر برای تقویت و تجهیز نهادهای ضد طالب و هراس افگنی برای پاکستان پرداخت که این خود نشانگر حقوق و دستمزدی بود که باید پاکستان بنابر عملیسازی پروژهی حمله بر کندز از امریکا دریافت می نمود. و الّا اگر چنین نبود، با پرسشهای سختی مواجه خواهیم شد.
چرا این مبلغ برای پاکستان پرداخت شد؟ آیا افغانستان نیاز به تقویت نهادهای امنیتی و سرمایه گذاری روی آن ندارد؟ چرا این مبلغ، دقیق بعد از گذشت کمتر از دو هفته از رویداد اسفناک از دست دادن ولایت کندز برای پاکستان پرداخت شد؟
بنابراین، چنین میتوان پنداشت که امریکا به عنوان یگانه عامل تباهی افغانستان بوده و این کشور، تا زمانی که به اهدافِ درازمدتش در افغانستان دست پیدا ننماید، فرآیند تولید گروههای هراس افگن را از طریق پاکستان، ادامه خواهد داد. مردم و دولت افغانستان اگر واقعاً برای سربلندی و توسعه کشور می اندیشند، بایست عواملی را که حرف اصلی را در افغانستان میزنند شناسایی نموده و با مهارت برای پیشرفت و بازسازی افغانستان بهره بگیرند.
شفیق الله عطایی- ارسالی به خبرگزاری جمهور
یک عضو مجلس نمایندگان ادعا دارد که ملااختر محمد منصور رهبر جدید طالبان خود فرماندهی عملیات این گروه را در غزنی برعهده داشت که از سوی نیروهای امنیتی کشور با شکست مواجه شد.
به گزارش خبرگزاری جمهور؛ محمدعارف رحمانی نماینده مردم غزنی در مجلس گفت: " دو شب پیش طالبان می خواستند حملات پیچیده ای را به قصد تصرف شهر غزنی انجام دهند که از سوی نیروهای امنیتی دفع شد؛ رهبری این عملیات را ملا اختر محمد منصور رهبر طالبان بر عهده داشت".
آقای رحمانی افزود: ملا منصور حدود پنج روز در ولسوالی ناوه ولایت غزنی حضور داشت و پس از ناکامی طالبان در تصرف غزنی دوباره به پاکستان برگشته است.
او با انتقاد از نهادهای امنیتی خاطر نشان ساخت که چرا زمانی که ملا منصور در غزنی بوده برای بازداشت و یا نابود کردنش اقدام نکرده اند.
عبدالرئوف ابراهیمی رییس مجلس به کمیسیون های امنیت داخلی و امور دفاعی مجلس وظیفه سپرد که مسوولان نهادهای امنیتی را فراه خوانده و حضور ملامنصور در غزنی را بررسی کنند.
به گفته مقام های محلی غزنی؛ هم اکنون نیروهای امنیتی در دوطرف شاهراه کابل – قندهار در منطقه قره باغ و مُقُر درگیر هستند و نیروهای امنیتی نیز در این منطقه به دست آوردهای دست یافته و به طالبان تلفات سنگین وارد کرده است.
همچنین نمایندگان مجلس از مداخلات پاکستان در امور افغانستان به شدت انتقاد کردند و تشدید ناآرامی های اخیر را نیز سیاست آن کشور خواندند.
عثمانی فراهی عضو دیگر مجلس گفت: " دخالت پاکستان در امور داخلی افغانستان اظهر من الشمس است و اسناد و مدارک نیز در زمینه موجود است که آی اس آی خلاف تمامی موازین بین المللی جنگ را در افغانستان رهبری می کند".
آقای فراهی با انتقاد از امریکا افزود: امریکا تفاهمنامه امنیتی با افغانستان را نقض کرده و در برابر مداخلات آشکار پاکستان از افغانستان دفاع نمی کند و نظاره گر است.
حبیبه دانش نیز خاطرنشان ساخت: " مردم از ما خواسته اند که اگر امریکا به نیروهای امنیتی افغانستان مطابق توافقنامه امنیتی کمک نمی کند، این توافقنامه باید از سوی مجلس مورد بازنگری مجدد قرار گیرد".
در همین حال؛ عبدالرئوف ابراهیمی نیز با تاکید بر دخالت آشکار پاکستان در افغانستان گفت: " متاسفانه تا هنوز ما شاهد اقدام عملی امریکا مطابق توافقنامه امنیتی نیستیم؛ کمیسیون های امنیتی و امور دفاعی وظیفه دارند که مقام های مربوط و رییس شورای امنیت را دعوت دهند و از او بپرسند که جایگاه عملی توافقنامه در چه موقعیتی قرار داد؛ تا هنوز چه انجام شده و نیاز ما به آن چیست؟".
پیش از این نیز شماری از اعضای شورای ملی امریکا را به عمل نکردن به توافقنامه امنیتی متهم کرده و خواستار تجدیدنظر در مورد این توافقنامه شده اند.
مطابق توافقنامه امنیتی، امریکا باید از تمامیت ارضی و حاکمیت ملی افغانستان در برابر تجاوز بیگانه حمایت کند و نیز نیروهای امنیتی افغانستان را با قوای هوایی و سلاح های سنگین تجهیز کند که به عقیده نمایندگان امریکا به این تعهدات خود عمل نکرده است.
عبدالله امینی ــ مجلس شورای ملی
مقامهای محلی در غزنی میگویند به دلیل درگیری بین نیروهای دولتی و طالبان و متینگذاری بخشی از شاهراه کابل-قندهار از سوی طالبان این شاهراه برای دومین روز مسدود است.
محمدعلی احمدی؛ معاون والی غزنی گفت که در محله "شهباز" در مرکز شهر غزنی و همچنین محله "نانی" در ولسوالی اندر این ولایت، درگیری ادامه دارد.
احمدی گفت طالبان علاوه بر ماینگذاری شاهراه در این دو منطقه، شماری از پلهای کوچک و بخشی از شاهراه را هم تخریب کردهاند.
مقامهای محلی همچنین گفتهاند که نیروهای امنیتی تازهنفس وارد غزنی شدهاند.
در نتیجه درگیریهای دو روز گذشته، 5 غیر نظامی کشته و پنج تن زخمی شدهاند.
احمدی مجموع تلفات طالبان در دو روز گذشته را 67 کشته و 41 زخمی اعلام کرد.
طالبان صبح دوشنبه 20 میزان از دو جهت به مرکز ولایت غزنی حمله کردند. درگیریها در اطراف شهر ادامه دارد.
روز گذشته اشرف غنی، امینالله امرخیل را به عنوان فرمانده پولیس غزنی تعیین کرد.
محمدحکیم انگار؛ فرمانده پیشین این ولایت تنها سه ماه پیش به این سمت گماشته شده بود.
این رویدادها در حالی رخ می دهد که غزنی از سال ها پیش به اینسو، مستعد وقوع این رویدادها بوده است.
اداره محلی مسلط بر غزنی به دلیل وابستگی های حزبی و قومی خاص، تقریبا هیچ کار بنیادی و سازنده ای برای سامان دادن به وضعیت شکننده امنیتی این ولایت انجام نداده است.
در طول سال های گذشته، همه والی هایی که از سوی اداره مرکزی به رهبری کرزی، برای غزنی منصوب شدند به یک جریان تندرو جهادی و قومی تعلق داشتند و این امر، بر مشکلات امنیتی غزنی و گسترش سلطه تروریست ها بر مناطق اطراف این ولایت افزود.
نمایندگان غزنی در پارلمان افغانستان نیز برخلاف دروغ هایی که مکررا در شبکه های اجتماعی و بنگاه های سخن پراکنی متعلق به خود، بازتاب می دهند، به هیچیک از مسؤولیت های خود در قبال امنیت و اوضاع سیاسی و اجتماعی این ولایت، عمل نکردند؛ این در حالی است که اوضاع در این ولایت به اندازه ای آشفته و شکننده بود و هست که حتی خود این نمایندگان نیز نمی توانند از مسیر زمینی و بدون هلیکوپترهای ناتو و وزارت دفاع به آن ولایت سفر کنند.
این نمایندگان، حتی ایام تعطیلات پارلمانی را که برای ارزیابی خواسته ها، مشکلات، ابتلائات و انتظارات موکلان از وکیلان، مقرر شده نیز یا در خارج از کشور به سر می برند و یا مشغول کار و تجارت و زندگی شخصی خود در مناطق امن پایتخت هستند.
نیروهای امنیتی مستقر در غزنی نیز به اندازه ای توانمند، مجهز و پرتعداد نیستند که در برابر تهدیدهای مرگبار تروریست های همیشه آماده و همواره در کمین، توان مقاومت داشته باشند.
همه این عوامل در طول این سال ها، غزنی را به یک انبار بزرگ باروت بدل کرده است. دولت کنترل اندک و شکننده ای بر ولسوالی ها و حتی مناطق اطراف شهر دارد.
شعاع استیلای امنیتی دولت محلی بر مرکز شهر غزنی، از چندده کیلومتر فراتر نمی رود.
تقریبا تمام مسیرهای منتهی به مرکز شهر، در نقاط مشخصی، دستخوش ناامنی هستند؛ اما دولت یا نمی خواهد و یا نمی تواند برای تامین امنیت آن، کاری انجام دهد.
غیر نظامیان برای رسیدن به مرکز شهر، از تله های مرگ طالبان و تروریست ها، عبور می کنند؛ موضوعی که همیشه بی درد سر صورت نمی گیرد و گاه خانواده هایی را به سوگ فرزندان جوان شان می نشاند.
نیروهای امریکایی و خارجی مستقر در غزنی هم مانند سایر ولایت های ناامن، این شهر را به حال خود رها کرده اند و در صلحی اعلام نشده و پرسش برانگیز میان آنها و تروریست ها، به پایگاه های امن خود خزیده اند.
شاهراه کابل- قندهار که بخش های وسیعی از آن از غزنی می گذرد، همواره ناامن، خطرناک و مرگبار بوده است. در طول سال ها ناامنی، برای این نخستین افتخار سازندگی در دوره کرزی، تقریبا چیزی به نام جاده آسفالت شده باقی نمانده است. سراسر جاده، به وسیله بمب های کنار جاده ای، درگیری های مستمر نظامی، آتش زدن موترهای متعلق به کاروان های تدارکاتی ناتو، پر از چاله هایی است که در هرکدام از آنها شماری جان خود را از دست دادند.
دو سوی جاده، انباشته از پیکرهای سوخته موترهای بزرگ و کوچک است که با بمب های پاکستانی طالبان، منهدم شده اند.
غیر نظامیان بی شماری هم به کام این جاده آدمخوار رفته و جان باخته اند.
عبور از این جاده به ویژه برای کارمندان دولتی و مؤسسات خارجی، دانشجویان، فعالان رسانه ای و... به دلیل سبز شدن ناگهانی برادران ناراضی کرزی و مخالفان سیاسی اشرف غنی بر سر راه آنها و در نتیجه، ربودن و سربریدن شان، همواره با هول و هراس همراه است.
اکنون این جاده حتی به روی مسافران عادی هم بسته شده است؛ این یعنی نتیجه سال ها بی مبالاتی، بی تفاوتی و سهل انگاری آگاهانه دولت های مرکزی و محلی به وضعیت امنیتی غزنی و جاده مهمی که از این شهر می گذرد.
گفته می شود موج حملات براندازه طالبان بر مرکز شهر غزنی، به یمن مقاومت پاسبانان امنیت میهن، درهم شکسته و پس زده شده است. این جای تقدیر و ستایش دارد؛ اما چیزی از مسؤولیت مقامات مرکزی و محلی کم نمی کند.
غزنی به انبار باروت تبدیل شده و باید مراقب انفجار آن بود.
عبدالمتین فرهمند- خبرگزاری جمهور
جهاد نکاح ، افسانه یا واقعیت؟+سند
حتی کارشناس یکی از شبکههای وهابیت، با بیشرمی دختران ایرانی را متهم کرد که برای تقویت روحی نیروهای حزب الله لبنان و نیروهای فلسطینی با آنها همخوابه شدهاند ! و در این شبکهها ادعا شد چیزی به نام جهاد نکاح وجود ندارد !
این امر موجب شد گروهی از اهل سنت نیز از این قضیه تحت تاثیر قرار گرفته و به سخنرانی در این زمینه بپردازند ؛ ولی وقتی واقعیت امر بر آنان روشن شد ، از مواضع خود بازگشته و به حقیقت اعتراف کردند ، حقیقتی تلخ به نام جهاد نکاح!!!
برای روشنتر شدن مطلب به مدارکی غیر قابل خدشه ، از اعترافات علمای اهل سنت و روزنامههای معتبر ، اشاره میکنیم :
1. اعتراف شیخ عثمان بطیخ مفتی اعظم تونس:
اعتراف وی به جهاد نکاح 16 دختر تونسی در سوریه
در سخنان وی که در 19 آوریل سال گذشته در تلوزیون رسمی تونس مطرح شد گفت : «16 دختر بچه را بردهاند برای جهاد نکاح ؛ این چیست؟! این زنا است ؛ این فساد اخلاقی است»
لینک خبر در خبرگزاری رویترز:
شبکه وهابی العربیة به نقل از روزنامه با نقل خبر از روزنامه الوطن کویتی ، در مورد سفر دختران نوجوان تونسی برای جهاد نکاح در سوریه این مطلب را تایید میکند .
لینک فیلم مربوط به اعترافات مفتی اعظم تونس و شبکه العربیة عربستان:
3. خبر دستگیری گروه جهاد نکاح در تونس
خبر مرتبط به دستگیری یک گروهک که وظیفه انتقال دختران برای جهاد نکاح در سوریه داشت ، توسط مسئولین رسمی تونس اعلام شد .
لینک خبر در خبرگزاری معتبر المصری الیوم :
روزنامه الدستور مصری و تاکید حصول جهاد نکاح در میدان الرابعة العدویة مصر توسط جنبش اخوان المسلمین و وهابیون مصر :
لینک خبر در خبرگزاری الدستور مصر :
روزنامه مشهور القدس العربی ، خبری را در خبرگزاری خود گذاشت که موجب بهت و حیرت همگان شد :
برادر تونسی خواهر خود را برای جهاد نکاح به تونس برد !
شوهری زن خود را برای فراهم شدن مقدمات جهاد نکاح طلاق داد !
لینک خبر در روزنامه القدس العربی :
مصاحبه شبکه رسمی تونس با یکی از دختران جهاد نکاحی
شبکه تونس ، با یکی از دخترانی که در دام جهاد نکاح افتاده بود ، مصاحبهای رسمی کرده و اعتراف به گمراه شدن زنان تونسی توسط وهابیون میکند
لینک مصاحبه :
آیة حسن شعبان خبرنگار مصری نیز بعد از آزاد شدن از دست نیروهای اخوان در میدان الرابعة العدویة اعتراف کرد که از او درخواست جهاد نکاح کرده بودند
مبنای فقهی جهاد النکاح وهابیون : روایاتی در کتب اهل سنت
متاسفانه وهابیون برای استدلال خویش در باب جهاد نکاح به روایاتی در معتبرترین کتب اهل سنت استدلال میکنند ؛ از جمله روایتی که در چند جای صحیح بخاری آمده است که :
حدثنا عَمْرُو بن عَوْنٍ حدثنا خَالِدٌ عن إِسْمَاعِیلَ عن قَیْسٍ عن عبد اللَّهِ رضی الله عنه قال کنا نَغْزُو مع النبی صلى الله علیه وسلم وَلَیْسَ مَعَنَا نِسَاءٌ فَقُلْنَا ألا نَخْتَصِی فَنَهَانَا عن ذلک فَرَخَّصَ لنا بَعْدَ ذلک أَنْ نَتَزَوَّجَ الْمَرْأَةَ بِالثَّوْبِ
(صحیح البخاری ج 4 ص 1687 ش 4339 باب قَوْلِهِ «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُحَرِّمُوا طَیِّبَاتِ ما أَحَلَّ الله لَکُمْ» اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی الوفاة: 256 ، دار النشر : دار ابن کثیر , الیمامة - بیروت - 1407 - 1987 ، الطبعة : الثالثة ، تحقیق : د. مصطفى دیب البغا)
از عبد الله بن مسعود روایت شده است که گفت : با پیامبر (صلی الله علیه وآله) به جهاد رفته بودیم و زنان همراه ما نبودند ؛ از حضرت اجازه خواستیم که خود را اخته کنیم ؛ ولی پیامبر (صلی الله علیه وآله) ما را از این کار نهی فرمودند ؛ سپس اجازه دادند که ما مردان ازدواج کنیم (نتزوج) با یک زن (المرأة) و مهریه یک پارچه بدهیم !
1. روایت مربوط به جهاد است .
2. در روایت آمده است ولیس معنا نساء (که به صورت جمع آمده است، یعنی بیش از 2 زن همراه ما نبود )
3. «ثم رخص لنا» یعنی بعد از این درخواست مجوز صادر شد ؛ و قبل از آن چنین مجوزی نبود ؛ اما ازدواج دایم مجوز همیشگی در اسلام داشت .
4. «ننکح المراة» مراة مفرد است ؛ و در مقابل نساء معنی چنین میشود ؛ همراه ما چند زن نبود ، تنها یک زن بود و پیامبر به ما اجازه داد که همه با این یک زن نکاح کنیم !
آیا قبلا نیز چیزی به نام جهاد نکاح بوده است ؟
جبرتی تاریخنویس مشهور مصری در کتاب عجائب الآثار مینویسد :
وفیه سافر أیضا حسن باشا طاهر وفیه نزل الدالاتیة إلى بولاق وکذلک الکثیر من العسکر وحصل منهم الازعاج فی اخذ الحمیر والجمال قهرا من أصحابها ... ثم انتقلوا إلى ناحیة منیة السیرج وشبرا والزاویة الحمراء والمطریة والأمیریة فأکلوا زروعات الجمیع وخطفوا مواشیهم وفجروا بالنساء وافتضوا الأبکار ولاطوا بالغلمان واخذوهم وباعوهم فیما بینهم حتى باعوا البعض بسوق مسکة وغیره وهکذا تفعل المجاهدون (الکتاب: تاریخ عجائب الآثار فی التراجم والأخبار ،ج 3 ص 190المؤلف: عبد الرحمن بن حسن الجبرتی المؤرخ (المتوفى: 1237هـ)،الناشر: دار الجیل بیروت،عدد الأجزاء: 3 )
در این سال ، حسن باشا طاهر به مسافرت رفت و به نزدیکی دالاتیه بولاق رفت و همچنین گروه زیادی از لشکر با او همراه شدند و مشکلات زیادی را در گرفتن الاغ و شتر به زور از مردم ایجاد کردند ... سپس به منطقه منیة سیرج و شبرا و زاویه حمرا و مطریه و امیریه رفتند و محصولات همه را خوردند و چهارپایان آنها را دزدیدند و با زنان زنا کردند و دختران باکره را بی آبرو ساختند و با پسران لواط کردند و آنها را گرفته و در بین خود فروختند ؛ و حتی بعضی از آنان را در بازار مسکه فروختند ! و مجاهدین اینچنین میکنند !
چه کسانی فتوا به جهاد نکاح دادهاند ؟
از قرائن و شواهد چنین بهدست میآید که :
1. این شخص شخص معتمد در نزد شورشیان سوریه است ؛ زیرا دختران تونسی که برای جهاد نکاح به سوریه رفتند ، مرتکب این عمل شدند ؛ یعنی شورشیان سوریه این کار را جایز میدانستند ! و این شخص هر که هست از مفتیان نزد شورشیان سوریه است .
2. این شخص ارتباطات بین المللی دارد ؛زیرا توانسته در کشورهای مختلف گروهکهایی برای جذب و تبلیغ دختران تهیه کند و از کشورهای مختلف آنها را به سوریه ببرد که لازمه این مطلب ، داشتن پول و ارتباطات و نفوذ بسیار است و از کسی جز علمای سرشناس وهابی بر نمیآید. و بیجهت نیست که نام افرادی مانند عریفی و یا عرعور و دمشقیه و عثمان الخمیس ، از مبلغین سرشناس وهابی در سایتهای مختلف به عنوان مرجع اصلی این فتوا مشخص شده است ؛ زیرا این افراد تا کنون فتاوای خلاف شرع و عقل زیادی صادر کردهاند !
اعترافات وحشتناک زنان و مردانی که به جهاد نکاح تن داده اند18+
آیا وهابیت با اینگونه اعمال به دنبال تخریب چهره ی اسلام و مسلمانان نیست؟
آیا این است سنت رسول الله صلی الله علیه وآله
آیا این نتیجه دوری از فقه و معارف ناب اهل بیت علیهم السلام و اصحاب خاص نیست
خوب است کمی تامل و تفکر کنیم.
منبع: http://sonnat.net/article.asp?id=4764&cat=80
15116 - عَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ: «کَانَ رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - جَالِسًا ذَاتَ یَوْمٍ فِی بَیْتِی قَالَ: " لَا یَدْخُلُ عَلَیَّ أَحَدٌ ". فَانْتَظَرْتُ فَدَخَلَ الْحُسَیْنُ، فَسَمِعْتُ نَشِیجَ رَسُولِ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - یَبْکِی، فَاطَّلَعْتُ فَإِذَا حُسَیْنٌ فِی حِجْرِهِ وَالنَّبِیُّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - یَمْسَحُ جَبِینَهُ وَهُوَ یَبْکِی، فَقُلْتُ: وَاللَّهِ مَا عَلِمْتُ حِینَ دَخَلَ، فَقَالَ: " إِنَّ جِبْرِیلَ - عَلَیْهِ السَّلَامُ - کَانَ مَعَنَا فِی الْبَیْتِ، فَقَالَ: أَتُحِبُّهُ؟ قُلْتُ: أَمَّا فِی الدُّنْیَا فَنَعَمْ. قَالَ: إِنَّ أُمَّتَکَ سَتَقْتُلَ هَذَا بِأَرْضٍ یُقَالُ لَهَا: کَرْبَلَاءُ، فَتَنَاوَلَ جِبْرِیلُ مِنْ تُرْبَتِهَا ". فَأَرَاهَا النَّبِیَّ - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - فَلَمَّا أُحِیطُ بِحُسَیْنٍ حِینَ قُتِلَ قَالَ: مَا اسْمُ هَذِهِ الْأَرْضِ؟ قَالُوا: کَرْبَلَاءُ، فَقَالَ: صَدَقَ اللَّهُ وَرَسُولُهُ ; کَرْبٌ وَبَلَاءٌ».
المعجم الکبیر ج23 ص289 المؤلف: سلیمان بن أحمد بن أیوب بن مطیر اللخمی الشامی، أبو القاسم الطبرانی (المتوفى: 360هـ)، المحقق: حمدی بن عبد المجید السلفی، دار النشر: مکتبة ابن تیمیة - القاهرة، الطبعة: الثانیة، عدد الأجزاء:25. مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ج9 ص188و189 المؤلف: أبو الحسن نور الدین علی بن أبی بکر بن سلیمان الهیثمی (المتوفى: 807هـ)، المحقق: حسام الدین القدسی، الناشر: مکتبة القدسی، القاهرة، عام النشر: 1414 هـ، 1994 م
از ام سلمه نقل شده است که گفت : در یکى از روزها که پیغمبر اکرم صلّى اللّه علیه و آله در منزل من نشسته بود ، به من فرمود : مواظب باش احدى بر من وارد نشود . من همچنان مراقب بودم که ناگهان حسین علیه السلام وارد شد و صداى گریه رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله بگوشم رسید . دیدم حسین علیه السلام در دامان پیغمبر صلّى اللّه علیه و آله ـ یا در کنار آن حضرت ـ قرار گرفته بود و حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله گریهکنان دست بر سر او مىکشید . پوزش خواستم و گفتم : به خدا سوگند ! من متوجه ورود او به اتاق نشدم . رسول خدا صلّى اللّه علیه و آله فرمود : (از این که گفتم مواظب باش تا کسى بر من وارد نشود به این دلیل بود که) جبرئیل در این جا حضور داشت و همین که حسین علیه السلام را مشاهده کرد پرسید : آیا او را دوست مىدارى ؟ در پاسخ گفتم : آرى ! . جبرئیل گفت : امّتت او را در سرزمینى به نام کربلا شهید مىکنند .
ام سلمه مىگوید : آنگاه از خاک کربلا مشتى برداشت و به حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله نشان داد . هنگامى که لشکر دشمن ، حسین علیه السلام را محاصره کردند و خواستند او را به شهادت برسانند ، پرسید : این زمین چه نام دارد ؟ گفتند :کربلا . حسین علیه السلام فرمود : رسول اکرم صلّى اللّه علیه و آله راست فرمود که این زمین ، «کرب» و «بلا» است
به گواهی اهل سنت، عزاداری برای سیدالشهدا علیه السلام سابقه ای به درازای تاریخ اسلام دارد و به حیات پیامبر و سیره آن بزرگوار برمی گردد . منابع تاریخی اهل سنت به وضوح این نکته را بیان نموده اند که آن حضرت نخستین فردی بود که از شهادت فرزندش حسین بن علی علیه السلام خبر داد و برای مظلومیت وی اشک ریخت .
ثم قال الحسین ما یقال لهذه الأرض؟ فقالوا (کربلاء) و یقال لها أرض (نینوى) قریة بها فبکى و قال کرب و بلاء؛ اخبرتنی أم سلمة قالت: کان جبرئیل عند رسول اللّه (صلی الله علیه وآله) و أنت معی فبکیت فقال رسول اللّه (صلی الله علیه وآله) دع ابنی فترکتک فأخذک و وضعک فی حجره فقال جبرئیل أ تحبه؟ قال نعم؛ قال فان أمتک ستقتله. قال و ان شئت أن أریک تربة ارضه التی یقتل فیها؟ قال نعم؛ قالت: فبسط جبرئیل جناحه على أرض کربلاء فأراه إیاها، فلما قیل للحسین هذه أرض کربلاء شمها و قال هذه و اللّه هی الأرض التی أخبر بها جبرائیل رسول اللّه و اننی اقتل فیها.
(سبط ابن جوزی، تذکرة الخواص، ص 250)
امام حسین علیه السلام نقل کرد: ام سلمه خبر داد: جبرئیل نزد رسول خدا بود و تو پیش من بودی و ناگهان گریستی . پیامبر فرمود: بگذار فرزندم را . من تو را رها نمودم، پیامبر تو را برداشت و در آغوش کشید . جبرئیل پس از دیدن این منظره پرسید: آیا دوستش داری؟ پیامبر پاسخ داد: بلی . جبرئیل گفت: همانا امت شما به زودی او را خواهند کشت; آیا می خواهی خاک سرزمینی را که در آنجا کشته می شود به تو نشان بدهم و آن را ببینی؟ گفت: بلی . پس جبرئیل بال هایش را گشود و زمین کربلا را نشان داد ... پیامبر از آن حالت بیرون آمد و در دستش خاک سرخ بود
15118 - وَعَنْ أُمِّ سَلَمَةَ قَالَتْ: «کَانَ الْحَسَنُ وَالْحُسَیْنُ یَلْعَبَانِ بَیْنَ یَدَیْ رَسُولِ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - فِی بَیْتِی، فَنَزَلَ جِبْرِیلُ فَقَالَ: یَا مُحَمَّدُ، إِنْ أَمَتَّکَ تَقْتُلُ ابْنَکَ هَذَا مِنْ بَعْدِکَ، وَأَوْمَأَ بِیَدِهِ إِلَى الْحُسَیْنِ، فَبَکَى رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - وَضَمَّهُ إِلَى صَدْرِهِ، ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ -: " یَا أُمَّ سَلَمَةَ، وَدِیعَةٌ عِنْدَکَ هَذِهِ التُّرْبَةُ ". فَشَمَّهَا رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ - وَقَالَ: " وَیْحٌ، وَکُرَبٌ، وَبَلَاءٌ ". قَالَتْ: وَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ - صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ -: " یَا أُمَّ سَلَمَةَ، إِذَا تَحَوَّلَتْ هَذِهِ التُّرْبَةُ دَمًا، فَاعْلَمِی أَنَّ ابْنِی قَدْ قُتِلَ ". قَالَ: فَجَعَلَتْهَا أُمُّ سَلَمَةَ فِی قَارُورَةٍ، ثُمَّ جَعَلَتْ تَنْظُرُ إِلَیْهَا کُلَّ یَوْمٍ وَتَقُولُ: إِنَّ یَوْمًا تَحَوَّلِینَ فِیهِ دَمًا لَیَوْمٌ عَظِیمٌ».
مجمع الزوائد ومنبع الفوائد ج9 ص188و189 المؤلف: أبو الحسن نور الدین علی بن أبی بکر بن سلیمان الهیثمی (المتوفى: 807هـ)، المحقق: حسام الدین القدسی، الناشر: مکتبة القدسی، القاهرة، عام النشر: 1414 هـ، 1994 م
اى محمد! امت تو فرزندت حسین را شهید خواهند کرد. آنگاه رسول خدا گریست، سپس حسین را در آغوش گرفته و به سینه چسبانید و فرمود: این تربت در نزد تو امانت باشد. خاک را بوییدند و فرمودند: اى ام سلمه! هرگاه این تربت رنگ خون به خود گرفت، بدان که فرزندم حسین به شهادت رسیده است.
648 - حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ عُبَیْدٍ، حَدَّثَنَا شُرَحْبِیلُ بْنُ مُدْرِکٍ، عَنْ عَبْدِ اللهِ بْنِ نُجَیٍّ، عَنْ أَبِیهِ، أَنَّهُ سَارَ مَعَ عَلِیٍّ، وَکَانَ صَاحِبَ مِطْهَرَتِهِ، فَلَمَّا حَاذَى نِینَوَى وَهُوَ مُنْطَلِقٌ إِلَى صِفِّینَ، فَنَادَى عَلِیٌّ: اصْبِرْ أَبَا عَبْدِ اللهِ، اصْبِرْ أَبَا عَبْدِ اللهِ، بِشَطِّ الْفُرَاتِ قُلْتُ: وَمَاذَا قَالَ؟، دَخَلْتُ عَلَى النَّبِیِّ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ذَاتَ یَوْمٍ وَعَیْنَاهُ تَفِیضَانِ، قُلْتُ: یَا نَبِیَّ اللهِ، أَغْضَبَکَ أَحَدٌ، مَا شَأْنُ عَیْنَیْکَ تَفِیضَانِ؟ قَالَ: " بَلْ قَامَ مِنْ عِنْدِی جِبْرِیلُ قَبْلُ، فَحَدَّثَنِی أَنَّ الْحُسَیْنَ یُقْتَلُ بِشَطِّ الْفُرَاتِ " قَالَ: فَقَالَ: " هَلْ لَکَ إِلَى أَنْ أُشِمَّکَ مِنْ تُرْبَتِهِ؟ " قَالَ: قُلْتُ: نَعَمْ. فَمَدَّ یَدَهُ، فَقَبَضَ قَبْضَةً مِنْ تُرَابٍ فَأَعْطَانِیهَا، فَلَمْ أَمْلِکْ عَیْنَیَّ أَنْ فَاضَتَا.
مسند الإمام أحمد بن حنبل، ج2 ص78 المؤلف: أبو عبد الله أحمد بن محمد بن حنبل بن هلال بن أسد الشیبانی (المتوفى: 241هـ)، المحقق: شعیب الأرنؤوط - عادل مرشد، وآخرون، إشراف: د عبد الله بن عبد المحسن الترکی، الناشر: مؤسسة الرسالة، الطبعة: الأولى، 1421 هـ - 2001 م تاریخ الإسلام ووفیات المشاهیر والأعلام ج5 ص102 و 103 المؤلف: شمس الدین أبو عبد الله محمد بن أحمد بن عثمان بن قَایْماز الذهبی (المتوفى: 748هـ)، المحقق: عمر عبد السلام التدمری، الناشر: دار الکتاب العربی، بیروت، الطبعة: الثانیة، 1413 هـ - 1993 م، عدد الأجزاء: 52.
احمد بن حنبل در مسندش گفته است که ... همراه علی می رفت وظرف آب حضرت را همراه داشت . پس وقتی به نینوا رسید – در حالیکه به صفین می رفت – پس صدا زد که ای ابا عبد الله در شط فرات صبر کن . گفتم این چه معنی دارد ؟ فرمودند : به نزد رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم رفتم وحال آنکه دو چشم ایشان (مانندچشمه) می جوشید . پس به من فرمودند که جیریل در کنار من ایستاد وگفت که حسین در کنار شط فرات کشته می شود . وگفت آیا می خواهی که بوی تربت وی را احساس کنی ؟ گفتم آری ، پس کفی از خاک وی را گرفته به من داد ، پس نتوانستم که جلوی اشک چشم خود را بگیرم ...
... از انس نقل شده است که فرشته باران در روز ام سلمه( روزی که رسول خدا در خانه وی بودند) از رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم اجازه حضور گرفت . پس حضرت فرمودند که ای ام سلمه ، مراقب در باش که کسی بر ما وارد نشود . در این هنگام حسین علیه السلام آمد پس با اصرار وارد اتاق شد و بر پشت رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم پرید .ورسول خدا او را بوسیدند ؛ پس فرشته باران گفت: آیا او را دوست می دارید؟ حضرت فرمودند : آری ، گفت : بدرستیکه امت تو او را بعد از تو می کشند . اگر بخواهید مکان شهادت وی را به شما نشان خواهم داد . پس حضرت قبول فرمودند . پس وی حضرت را در کنار تپه ای یا خاک سرخی آورد .ثابت گفت : ما آن را کربلا می گفتیم. روایت های عماره روایات خوبی است .
...رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم به همسرانشان فرمودند این کودک – حسین – را به گریه نیندازید . پس نوبت ام سلمه شده بود که جبریل نازل شد پس حضرت به ام سلمه فرمودند که نگذار کسی وارد اتاق شود . پس حسین آمد و شروع به گریه کرد . پس ام سلمه اجازه داد که ایشان وارد شود . پس وارد شده بر دامان رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم نشست . پس جبریل گفت که ام تو او را خواهند کشت . حضرت پرسیدند او را می کشند وحال آنکه مومنند!!!(ادعای ایمان دارند؟) گفت آری وتربتش را به حضرت نشان داد .
...ام سلمه به من خبر داد که رسول خدا صلی الله علیه وآله وسلم روزی خوابیده بودند ، پس در حالت ناراحتی بیدار شدند ، سپس دوباره استراحت فرموده ودوباره بیدار شدند و حال آنکه گرفتگی ایشان کمتر بود .دوباره خوابیدند وبیدار شدند و در دستشان خاک سرخی بود که آن را می بوسیدند . سوال کردم که این خاک چیست؟ فرمودند جبریل به من خبر داد که حسین در عراق کشته خواهد شد و این تربت وی است ...
رسول خدا به وی فرمودند که فرشته ای به نزد من آمد که تا کنون نیامده بود .پس گفت که فرزندت حسین کشته خواهد شد و اگر بخواهی خاک زمینی را که در آن کشته می شود به تو نشان دهم ..... سندش صحیح است احمد و عده ای آن را نقل کرده اند.
ذهبی و برخی دیگر از بزرگان اهل سنت در باره یزید اینگونه آوردهاند:
عبد الملک در مکه به هنگام حج برای مردم خطبهای خواند و در آن برای مردم اینگونه سخن گفت: اما بعد، ای مردم! کسانی که قبل از من به خلافت رسیدند هم خود مال مردم را خوردند و هم به دیگران دادند تا بخورند، به خدا سوگند! مشکلات این امت را مداوا نخواهم کرد مگر با شمشیر؛ چرا که من مانند: عثمان خلیفهای مستضعف و مفلوک نیستم. و نیز خلیفهای سهلگیر و مسامحهگر همچون معاویه نیستم. و خلیفهای أبنهای همچون یزید نیستم. شما را تا زمانی تحمل میکنم که رایت و حکومت و منبر و تخت و تاجم در خطر نباشد. و ما نسبت به عمرو بن سعید با تمام قرابت و حقی که داشت اینگونه کردیم و او با سرش اینچنین کرد و ما نیز با شمشیرمان اینچنین میکنیم. این خبر را حاضرین به غائبین برسانند.
تاریخ الاسلام، ذهبی، ج 5، ص 325 ـ تاریخ مدینة دمشق، ج 37، ص 135ـ البیان والتبیین، جاحظ(255)، ج 1، ص 334.
عبدالله فرزند حنظله غسیل الملائکه برداشت خود را بعد از دیدار با یزید اینگونه بیان میدارد:
یاقوم! فواللّه ما خرجنا على یزید حتّى خفنا أن نرمی بالحجارة من السماء، أنّه رجل ینکح أمهات الأولاد، والبنات، والأخوات، ویشرب الخمر، ویدع الصلاة.
به خدا قسم از نزد یزید بیرون نیامدیم مگر این که ترسیدیم سنگ از آسمان بر سر ما بریزد، زیرا او کسى است که در امر زناشویى حریم شرع را رعایت نمىکند، شراب مىنوشد و نماز نمىخواند.
الطبقات الکبری، ابن سعد، ج 5، ص 66 ـ تاریخ مدینه دمشق، ج 27، ص 429 ـ الکامل، ج 3، ص310 ـ تاریخ الخلفاء، ص 165.
علاقه یزید به شراب به قدری بود که دستور میداد تا بهترینها را برایش آماده کنند ذهبى از زیاد حارثى نقل مىکند:شرابى را یزید به من نوشانید که هیچ وقت مانند آن را نخورده بودم، گفتم چنین شرابى تا کنون نخوردهام، گفت: از انار حُلوان و عسل اصفهان و شکر اهواز و کشمش طائف و آب بردی تهیّه شده است.
سیر أعلام النبلاء، ج 4، ص37.
اسیران و سرهاى بریده را نزد یزید بردند و او را از آنچه اتفاق افتاده بود آگاه کردند، هند دختر عبد اللّه بن عامر بن کریز، همسر یزید وقتى که گزارش شهادت و اسارت اهل بیت را شنید از حرمسرا بیرون آمد و وارد مجلس یزید شد و با دیدن سر بریده امام حسین ندبه و نوحه سر داد.
سپس یزید دستور داد مردم وارد قصرش شوند تا فتح و پیروزى بزرگش را تماشا کنند، سر بریده را مقابلش گذاشته بود و با چوب به دندانهاى امام اشاره مىکرد، یکى از اصحاب پیامبرصلی الله علیه و آله به نام أبو برزه اسلمى که در مجلس حاضر بود اعتراض کرد و گفت: چوب را از لب و دندانهاى حسین بردار که من خودم دیدم رسول خدا لبهاى حسین را مىبوسید، اى یزید قیامت خواهد آمد و شفیع تو ابن زیاد خواهد بود و شفیع حسین جدّش پیامبر خدا.
تاریخ طبرى، ج 4، ص 355 و 356 ـ تاریخ مدینة دمشق، ابن عساکر، ج 62، ص85 ـ مقتل الحسین(ع)، أبو مخنف أزدی، ص219 و 220 ـ الکامل فی التاریخ، ابن الأثیر، ج 4، ص85 ـ أسد الغابة، ابن الأثیر، ج 2، ص21 ـ الوافی بالوفیات، صفدی، ج 12، ص264.
و نیز به نقل از فاکهى از کتاب مکه مىنویسد:
لمّا أحرق أهل الشام الکعبة ورموها بالمنجنیق، وهت الکعبة.وقتى شامیان کعبه را با منجنیق هدف قرار داده و کعبه را به آتش کشیدند سقف و دیوار کعبه شکافته شد.(فتح الباری، ج 8، ص 354.)
رسول الله صلى الله علیه وآله وسلم فرمود: یزید، که خداوند او را مبارک نگرداند که مورد طعن و لعن است. اوست که حبیب من حسین را به شهادت میرساند، و برای من خاک و تربت او را آورده، و قاتلش را به من نشان دادهاند، بدانید که او را گروهی به شهادت میرسانند و هیچ کس به یاری او نمیشتابد مگر گروهی که خداوند عذاب و عقاب خود را از آنها برداشته است.
کنز العمال فی سنن الأقوال والأفعال ، اسم المؤلف: علاء الدین علی المتقی بن حسام الدین الهندی الوفاة: 975هـ ، ج 12 ص 59 ، دار النشر : دار الکتب العلمیة - بیروت - 1419هـ-1998م ، الطبعة: الأولى، تحقیق: محمود عمر الدمیاطی ـ سبل الهدى والرشاد فی سیرة خیر العباد، اسم المؤلف: محمد بن یوسف الصالحی الشامی الوفاة: 942هـ ، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1414هـ ، الطبعة: الأولى، تحقیق: عادل أحمد عبد الموجود وعلی محمد معوضج 10، ص 89
خوشبختانه بر خلاف آنچه که از ابن تیمیّه و ابن کثیر و دیگران در توجیه جنایات یزید وجود دارد، بعضى از عالمان منصف اهل سنّت نه تنها اعمال یزید را تقبیح کردهاند، بلکه خوشنودى و رضایت او از شهادت امام حسین علیه السلام را موجب لعن و نفرین او دانستهاند.
تفتازانى در شرح العقائد النسفیّه مىگوید:
حق این است که رضایت یزید به قتل و شهادت حسین و خوشحالى او پس از شنیدن خبر آن و توهینش به اهل بیت رسول خدا(علیهم السلام) تواتر معنوى دارد و خبرش بسیار مشهور است، لعنت خدا بر او و یارانش باد.شرح العقائد النسفیة، ص 181.
یافعى مىنویسد:
از جمله کسانی که کافر محسوب میشوند کسی است که حکم و یا امر به قتل حسین علیه السّلام نموده است.
شذرات من ذهب، ابن عماد حنبلی، ج1، ص 68.
ذهبى مىنویسد:یزید ناصبى (دشمن على علیه السلام و اهل بیت علیهم السلام) و خشن و تند خو بود، شرب خمر مىکرد و اعمال زشت انجام مىداد، حکومتش را با کشتن و به شهادت رساندن حسین آغاز کرد و با حادثه خونین حرّه (قتل عام مردم مدینه) پایان بخشید.
ذهبی در شرح وقایع عزاداری سال 352 هـ اینچنین مینویسد:
معز الدوله مردم را به بستن بازارها امر کرد و آسیابانها را از آرد کردن و طباخها را از طبخ منع کرد، و علمهای عزا را در بازارها برافراشتند. و زنها در حالی که بر سر و صورت خود میزدند و مو پریشان کرده بودند به کوچه و خیابان ریختند و بر مصیبت حسین علیه السلام عزاداری کردند و نوحه خوانی نمودند و این اولین نوحهسرایی بود که در بغداد برگزار میشد.(تاریخ الإسلام، ج 26، ص11)
بنابر گواهى نخستین اسناد مکتوب عاشورا، عزادارى اهل سنت و شیعیان همزمان و پس از حادثه عاشورا به وقوع پیوست. طبرى داستان عبور خاندان امام حسین توسط لشکریان یزید از مسیر قتلگاه را یاداور شده و ذکر مصیبت حسین(علیه السلام) را که توسط خواهرش زینب هنگام دیدن پیکر غرقه به خون و بى سر برادر بر زبان آورده شده است، این گونه گزارش مى کند: «یا محمداه، یا محمداه! درود فرشتگان آسمان بر تو! این حسین است که در بیابان افتاده، با خون خود آغشته گردیده، اعضایش قطه قطعه شده. یا محمداه! دخترانت اسیر شده اند و اولادت از دم تیغ گذرانده شده اند که بر پیکرشان باد مىوزد...» وى در ادامه مى افزاید: «با این جملات و کلماتى که زینب ادا کرد، همه حاضران و دوست و دشمن اشک ریختند.
عبدالمؤمن بن خلف ، از فقیهان مذهب ظاهرى و پیرو مکتب محمد بن داود است . نسفى درباره خاکسپارى وى چنین میگوید :
در تشییع جنازه عبدالمؤمن شرکت جستم ، صداى طبل و دهل آن چنان گوش خراش بود گویا آنکه لشکرى به شهر بغداد یورش برده است . این مراسم ادامه داشت تا آنکه مردم براى برپایى نماز میت آماده شدند . تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ، ج 10 ، ص 272 ؛ سیر اعلام النبلاء ، ج 15 ، ص480.
علل و عوامل قیام امام حسین+سند
یک؛ بیعت با یزید،
دو؛ قیام که نتیجه آن شهادت بود، زیرا دشمن برای کشتن امام جدی بود، که در صورت عدم بیعت، امام را به شهادت برساند.(یعقوبی، تاریخ الیعقوبى، بیروت ، دار صادر، بی تا، ج2، ص241)
در این جا بایسته است هم به فلسفه قیام امام و هم به علل عدم بیعت اشاره شود:
انحراف از سنت نبوى و عدالت علوى، از زمان های گذشته آغاز شده بود؛ اما با ظاهرفریبى، روند خود را ادامه مىداد. اهلبیت(علیه السلام) و صحابه پاک همچون سلمان، ابوذر، عمار و... در هر فرصتى به ابراز حق و آگاه کردن مردم مىپرداختند. اما نقطه اى از تاریخ فرا رسید، که دو طرف احساس کردند باید حرف آخر را بزنند و کار را یکسره کنند.
پس از درگذشت معاویه (سال60 قمری) و روى کار آمدن یزید، چنین موقعیتى به دست آمد. از یک سو یزید منکر همه چیز شد و اعلام کرد: «لعبت هاشم بالملک فلا خبر جاء و لا وحىٌ نزل؛ بنى هاشم با حکومت بازى کردند و هیچ خبرى از آسمان نیامده و هیچ وحیى نازل نشده است».(سبط ابن جوزى، تذکرة الخواص، قم، منشورات الشریف الرضى، چ اول، 1418ق، ص235؛ اربلی، کشف الغمة، تبریز، بنى هاشمى، چ اول، 1381ق، ج1، ص565.)
این جا امام حسین(علیه السلام) باید تصمیم جدى خود را بگیرد. هنر حضرت در این بود که «حقانیت» خود را با پاسخ به دعوت کوفیان، با تدبیر و «عقلانیت» پیش برد؛ به گونه اى که بر همگان اتمام حجت شد. نهضت خود را با «مظلومیت» آمیخته کرد، تا چهره ظالمان هر چه منفورتر در طول تاریخ باقى بماند و محو نشود.
از دیدگاه امام حسین(علیه السلام) امامت و رهبرى امت اسلامى شایستگی هایى را مىطلبد، که یزید و هر کس که مثل وی باشد، فاقد آن است.
وقتى ولید استاندار مدینه، امام را به استاندارى دعوت کرد و خبر مرگ معاویه را به حضرت داد و نامه اى را که یزید براى گرفتن بیعت به او نوشته بود خواند، امام فرمود: « مَا الإمام إلا العامل بالکتاب، والآخذ بالقسط، والدائن بالحق، والحابس نفسه عَلَى ذات اللَّه والسلام؛ امام آن است که به کتاب خدا حکم کند. عدل و داد بر پا نماید. دین حق را گردن نهد و خویشتن را وقف رضاى خدا کند».(تاریخ الطبری ج5 ص353 المؤلف: محمد بن جریر بن یزید بن کثیر بن غالب الآملی، أبو جعفر الطبری (المتوفى: 310هـ)، الناشر: دار التراث - بیروت، الطبعة: الثانیة - 1387 هـ ،عدد الأجزاء: 11)
ولید گفت: آرى!
فرمود: تا بامداد صبر کن.
مروان گفت: به خدا سوگند! اگر حسین در این ساعت بیعت نکند و از تو جدا شود، دیگر بر او قدرت نخواهى یافت. او را حبس کن و نگذار از این جا خارج شود؛ مگر آن که بیعت کند یا گردنش را بزن!
امام فرمود: واى بر تو! آیا به کشتن من امر مىکنى ؟ چه قدر پستى!
سپس رو به ولید کرد و فرمود: «اى امیر! ما خاندان نبوت و معدن رسالتیم. محل آمد و شد فرشتگان و محل فرود رحمت خدا هستیم. خدا با ما (فیض وجود را) آغاز کرده و با ما به پایان مىرساند. یزید فاسق، فاجر، شرابخوار، قاتل بى گناهان و متجاهر به فسق و فجور است. کسى مانند من با مثل او بیعت نمی کند؛ ولى بامدادان خواهیم دید، که کدام یک از ما سزاوار و شایسته بیعت و خلافت است».
وقتى امام از نزد ولید بیرون رفت، مروان گفت: «خلاف گفته من عمل کردى. به خدا دیگر چنین فرصتى به دست تو نخواهد افتاد».
ولید گفت: «واى بر تو! به من مىگویى دین و دنیاى خود را از دست بدهم! دوست ندارم، که مالک دنیا باشم و حسین را کشته باشم. آیا حسین را بکشم براى این که مىگوید: بیعت نمىکنم! کسى که خون حسین را بریزد و در روز قیامت خدا را ملاقات کند، میزان عملش سبک است. خدا روز قیامت به او نظر نمىکند. به او رحمت ننماید و براى او عذابى دردناک هست!».(خوارزمی، همان، ج1، ص263.)
مواردى که امام حسین(علیه السلام) مستند و دلیل خودداری از بیعت و تصمیم بر مخالفت قرار داد، کسى در صحت و درستى آن شک نداشت و مورد قبول و اتفاق همه بود؛ حتى ولید، عموزاده یزید و استاندار او درستى این سخنان را انکار نکرد و در برابر قوّت منطق و صحت استدلال و احتجاج امام هیچ ایراد و اشکالى ننمود.
عبارت: «و مثلى لایبایع مثله» نتیجه دلایل مستندى است، که راجع به صلاحیت بى نظیر و شخصیت ممتاز خود و سوابق و احوال ننگین یزید فرمود؛ یعنى، کسى مثل من، با این گذشته درخشان و با مقام رهبرى به حقى که نسبت به جامعه دارد، با کسى مثل یزید بیعت نمىکند؛ زیرا بیعت با خلیفه در اصطلاح مسلمانان، تعهد اطاعت از کسى است که مرکز تحقق هدفهاى عالى اسلامى، منبع عزّت و اعتلاى مسلمانان و اعتلاى کلمه اسلام، حامى قرآن، آمر به معروف، ناهى از منکر و به عبارت دیگر قائم مقام و جانشین پیامبر باشد.
معناى بیعت صحیح، ابراز آمادگى در فرمانبردن از دستور خلیفه و فداکارى در راه انجام اوامر او است، که بر هر مسلمان به حکم آیه «اطیعوا الله و اطیعوا الرسول و الوالاَْمْر منْکمْ»(سوره نساء، آیه 59.) واجب است.
بیعت با مثل یزید - هر چند صورتسازى و براى دفع ضرر باشد - امضاى قانونى شدن فسق و فجور، تجاهر به منکرات و معاصى، پایمال کردن حقوق، اتکا به ظالمان، ستمکاران، فاسقان و فاجران است.
این بیعت، تعّهد همکارى در قتل مردم بىگناه و بردن آبرو و عزّت اسلام است، اما ساحت مقدس امام حسین(علیه السلام) به بیعت ننگین آلوده نخواهد شد.
حضرت جمله «مثلى لا یبایع مثله»را مانند یک حکم بدیهى و مورد اتفاق همه فرمود؛ زیرا احدى از مسلمانان با وجدان نمىگفت: شخصیتى مثل حسین(علیه السلام) با ناکسى مثل یزید بیعت کند. حضرت در عبارتی دیگر وضعیت اسفناک جامعه تحت سرپرستی یزید و عدم بیعت خود با وی را این گونه بیان فرمود:
« إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَامُ إِذْ قَدْ بُلِیَتِ الْأُمَّةُ بِرَاعٍ مِثْلِ یَزِید؛(مجلسی، بحار الأنوار، تهران، اسلامیه، چاپ مکرر، ج 44، ص326.) بازگشت همه ما به سوی خداست – کنایه از اینکه مرگ در این حال بهتر است تا بیعت با یزید – پس باید با اسلام خداحافظی کرد وقتی که فرمانروایی مانند یزید، حاکم مسلمانان باشد».
حضرت در یکى از منازل به «فرزدق» شاعر فرمود: « مردم پایبند اطاعت شیطان شده و اطاعت خدا را ترک کرده و فساد را ظاهر و حدود را باطل نمودهاند. شراب مىنوشند و اموال فقیران و بینوایان را به خود اختصاص دادهاند. من سزاوارترین افراد هستم به قیام براى یارى دین و عزت و شرع و جهاد در راه خدا براى اعلاى کلمه الله».(تذکره الخواص، پیشین، ص217.)
پس وقتى کار به این جا کشید که کسى مانند یزید بخواهد بر مسند پیامبر بنشیند و خود را رهبر دینى و سیاسى مسلمانان و پیشواى عالم اسلام بداند، براى امام جز اعلام خطر و قیام و اعلان شرعى نبودن حکومت، وظیفه دیگری نیست؛ زیرا در نظر مردم بیعت او و هر یک از بزرگان صحابه و تابعین با این عنصر ناپاک، پذیرش حکومت، ابطال حقیقت خلافت، عدول از تمام شرایط زعامت اسلامى و جانشینى پیامبر و کشاندن جامعه به گمراهی بود.
این بیعت بر عهده مردان خدا، مانند زنجیرهاى عذاب است. سنگینى و فشار آن بر روح آنان از سنگینى کوهها بیش تر است.
امام حسین(علیه السلام) با این منطق قیام کرد و بر سر این سخن ایستاد: «ما الاِْمام اِلا الْعامِل بِالْکتابِ، و الْقائِم بِالْقِسْطِ، و الدّائِن بِدینِ الْحق، و الْحابِس نفسه على ذات الله؛ امام کسی است، که به کتاب خدا حکم کند. عدل و داد بر پا نماید. دین حق را گردن نهد و خویشتن را وقف رضاى خدا کند».(طبری، پیشین، ج5، ص353.)
حضرت در روز عاشورا که باران مصیبتها بر سرش مىبارید، همان منطق را تکرار کرد: «اما و الله لااجیبهم الى شىء مما یریدون حتّى القى الله و انا مخضب بدمى؛ به خدا سوگند! به خواسته هاى مردم پاسخ موافق نمىدهم تا خدا را دیدار کنم، در حالى که صورتم به خونم رنگین و خضاب شده باشم».(ابن اعثم کوفی، الفتوح، تحقیق علی شیری، بیروت، دارالاضواء، چ اول،1411ق، ج5، ص101.)
در دوران خلافت ننگین یزید شرابخواری، غنا و آوازه خوانی زنان در شهرهای مختلف حتی در مکه و مدینه رایج شده بود و خلیفه غیر از مستی و قمار و بازی با حیوانات کاری نداشت!(سید عبد المجید حسینى حائری شیرازى، ذخیرة الدارین فیما یتعلق بمصائب الحسین(ع)و اصحابه، قم، زمزم هدایت، ص119)
اعمال یزید مانند: شهادت امام حسین(علیه السلام) و محاصره کعبه و سنگ باران آن و تخریب کعبه و سوزاندن آن و واقعه حرّه، همه شهادت مىدهد که هر چه درباره او گفته شده، مبالغه و گزاف نیست. تعیین یزید براى خلافت ، ضربه کارى به قلب اسلام و نظام اسلامى و هدفها و مقاصد دین بود.
چنان که جمعى از اهل مدینه به شام رفتند و به چشم خود دیدند که یزید پیوسته به شرب خمر و سگ بازى و آلات لهو و لعب مشغول مىباشد. چون برگشتند، اهل مدینه را به اعمال زشت یزید خبر کردند. مردم مدینه کارگزار یزید، عثمان بن محمّد بن ابى سفیان را با مروان حکم و سایر امویّان از مدینه بیرون کردند . سبّ و شتم یزید را آشکار کردند و گفتند: کسى که قاتل اولاد حضرت رسول صلّى اللّه علیه و آله و سلّم است و با محارم ازدواج می کند و بی نماز و شرابخوار است، لیاقت خلافت ندارد.(شیخ عباس قمی، منتهی الآمال، قم، دلیل، چ اول، 1379ش، ج2، ص1159.)
شناخت سید الشهدا(علیه السلام) از یزید، سابقه دیرینه ای داشت، چنان که حتى روزى در یک جلسه، حضرت در پاسخ معاویه که از یزید ستایش کرد، برخاسته، زشتی ها و مفاسد یزید را بر شمرد . به معاویه به خاطر بیعت گرفتن براى پسرش یزید، اعتراض کرد.(جواد محدثى، فرهنگ عاشورا، قم، نشر معروف، چ دوم، 1417ق، ص483، به نقل از الغدیر1/248)
حضرت امام حسین(علیه السلام) با قیام خود نظر دین را درباره حکومت یزید اعلام کرد. با سکوت یا بیعت امام، مردم بیش از پیش در مورد اسلام و نظام اسلامى به اشتباه مىافتادند و اسلام باقى نمىماند.
این مطلب مختصرى از زیانهاى آفت خطرناکى بود، که به نام یزید و حکومت اموى به جان حکومت اسلامى افتاد. شکل حکومت را - که عالىترین نمایش عدالت اسلامى بود - به آن صورت وحشت زا و منفور درآورد.
اگر قیام امام در آن هنگام به فریاد اسلام نرسیده بود، بزرگترین ننگ و عار دامن اسلام را لکه دار مىساخت و عدالت و نظام ممتاز حکومتى دین خدا پایمال و نابود مىگشت.
و دوستانی که برای تحقیق بیشتر هستند در مورد شهادت حضرت سیدالشهدا امام حسین علیه السلام میتوانند به این ویژه نامه رجوع کنند.ویژه نامه محرم +اسکن کتب اهل سنت
دلایل قیام امام حسین علیهالسلام
امام حسین علیهالسلام درباره علّت قیام خود فرمود: «مگر نمیبینید که به حقّ عمل نمیشود و از باطل جلوگیری نمیشود! و من بنا و قصد دارم امر به معروف و نهی از منکر کنم (هرچند که با شهادت و ریختن خونم باشد.)».
قیام امام حسین علیهالسلام ثابت کرد که با حرکتِ خالصانه، میتوان تاریخ را متحوّل کرد.
ما باید با طاغوتها مبارزه کنیم، زیر پا و سُم اسبان میرویم ولی زیر بار زور نمیرویم. سر به نیزه دهیم ولی در برابر ظلم سر خم نکنیم. و نباید تصورّ کنیم که آثار امر به معروف و نهی از منکر فوری است؛ زیرا گاهی آثار یک کلام یا قیام و حرکت، بعد از سالها جلوه میکند.1
به طور کلّی دلایل قیام امام، عبارت است از:
1. احساس مسئولیت اجتماعی.
2. حمایت از اسلام و جلوگیری از سقوط آن به دست یزید و امویان.
3. صیانت مقام خلافت از آلوده شدن به کارهای خلافِ اسلامِ یزید.
4. آزاد ساختن مردم از نظر فکری.
5. آزاد کردن اقتصاد مردم از چنگال امویان و جلوگیری از به تاراج رفتن بیتالمال مسلمین.
6 . جلوگیری از مظالم اجتماعی که در عموم بلاد شایع گشته و امنیت را از عامّه مردم سلب کرده و امّت اسلامی را تحقیر نموده و به بندگی و استعمار خویش درآورده بود.
7. جلوگیری از مظالمی که بر خصوص شیعیان روا داشته و به انواع کشتارها و شکنجهها و تبعید فرزندان و محرومیّتهای دیگر که نمونههای آن را در پرونده سیاه معاویه و یزید میبینیم.
8 . جلوگیری از محو نام خاندان رسول خدا صلیاللهعلیهوآلهوسلم که یزید و بنیامیه همه سعی خود را در این راه مبذول داشته و از راههای مختلف چون: جعل اخبار دروغ، استخدام وسائل گوناگون، تهدید و اِرعاب دوستان این خاندان و دشنام و نفرین کردن اهلبیت علیهمالسلام در منابر، تصمیم خود را عملی کردند.
9. جلوگیری از نابودی اسلام که بنیامیّه هدف اصلی سیاست خود را بر آن اساس پیریزی کرده بودند.
10. دفاع از حقوق اسلام و مسلمین که همگی در معرض نابودی قرار داشت.
11. امر به معروف و نهی از منکر.
12. از میان بردن بدعتهایی که به دست بنیامیّه در اسلام پدید آمده بود.2
مرحوم شیخ مفید(ره) در کتاب ارشاد وضعیت پس از مرگ معاویه را اینگونه توصیف می کند:
«پس از مرگ معاویه و پایان دوره سازشی که اجازه نمی داد امام حسین(ع) اظهار امامت نماید و پرده از روی کار ولایت خود بردارد، حسین(ع) به اندازه ای که ممکن بود اظهار دعوت کرد و هر وقتی که موقعیتی به دست می آورد حق الهی خود را برای آنها که بی خبر بودند آشکار می ساخت، تا اینکه یارانی پیدا کرد و بعداز این مردم را به جهاد در راه خدا دعوت نمود و خود را برای قتال با دشمنان حق آماده ساخت...»4
فساد علنی دستگاه حکومت یزید
یزید که جوانی ناپخته، شهوتران و هوسباز و بیخرد و خوشگذران و فاقد هرگونه صلاحیتی برای اداره امور مسلمین بود، پس از اینکه به قدرت رسید به صورت علنی تظاهر به فسق و فجور می کرد و مقدسات و احکام اسلامی را به راحتی زیرپا می گذاشت. به قدرت رسیدن یزید زمینه را برای قیام امام حسین(ع) فراهم کرد و جای هیچ گونه تردید را باقی نگذاشت.
برای روشن شدن دلایل و علل قیام امام حسین(ع) می توان به بیانات و تقریرات آن حضرت در مقاطع مختلف رجوع کرد.
امتناع از بیعت با خلیفه فاسق
یزید در نامه ای به ولید بن عتبه فرماندار مدینه از او می خواهد که از امام حسین(ع) برای وی بیعت بگیرد و درغیراینصورت سر از بدن حسین(ع) جدا کند. حضرت در پاسخ به خواسته ولید گفت: ما از خاندان نبوت و رسالتیم، خاندانی که خانه آنها محل رفت و آمد فرشتگان است و خداوند به خاطر ما همه چیز را آغاز کرد و همه چیز را پایان می بخشد. اما یزید، مردی فاسق و شرابخوار و قاتل است و آشکارا جنایت و گناه می کند و مثل من با مثل او بیعت نخواهد کرد.5
امام حسین(ع) درجای دیگر هنگامی که مروان از حضرت می خواهد تا با یزید بیعت کند، در پاسخ به وی می فرماید:
دیگر باید بر اسلام سلام داد (و باید با آن وداع کرد) زیرا امت دچار زمامداری همانند یزید گردیده است! و من از جدم رسول خدا(ص) شنیدم که می فرمود: خلافت بر خاندان ابوسفیان حرام است.6
امام معصوم شایسته رهبری جامعه
در همین راستا حضرت در مراحل مختلف سفر خود علاوه بر اینکه به ظلم و ستم بنی امیه اشاره می کند، رهبری جامعه را شایسته اهل بیت(ع) می داند، حضرت در مواجهه با سپاه حر در نزدیکی کربلا پس از اقامه نماز عصر خطبه ای به این مضمون می خواند:
«ای مردم اگر از خدا می هراسید و حق را برای صاحب حق می دانید کاری کنید که هرچه بهتر و بیشتر خشنودی خدا را بدست آورید و ما آل محمد(ص) شایسته تریم بر امر ولایت (مردم) از عده ای که مدعی امامت و ولایت بر شما هستند، زیرا آنان جز ستم و دشمنی کار دیگری با شما نمی کنند و اگر از امامت ما بر خود کراهت دارید و حق ما را نشناخته و اکنون رایتان بر خلاف اظهارنامه ها و فرستادگانتان می باشد من از تصمیم خود منصرف می شوم.» 7
البته در اینجا به نظر می رسد منظور حضرت از انصراف، به واقع منصرف شدن از حرکت به سوی کوفه است و نمی توان اینگونه برداشت کرد که امام (ع) از تصمیم خود بر قیام علیه حکومت فاسد یزید منصرف شده است، زیرا سخنان حضرت درباره لزوم امر به معروف ونهی از منکر و پرداختن به حق، گواهی بر این مدعاست.
امام حسین (ع) در کربلا نیز حقانیت خود و باطل بودن دشمنان را در سخنانی تصریح می کند، آنجا که خطاب به سپاه ابن زیاد می فرماید:
«چه شده علیه من قیام کرده و دشمنان مرا یاری می نمایید؟ سوگند به خدا اگر مرا بکشید، حجت خدا را کشته اید و بدانید در میان جابلقا و جابرسا (در روایت آمده خداوند این دو شهر را در شرق و غرب عالم خلق نموده است) به جز من پسر پیغمبری که حجت خدا برخلقش باشد، وجود ندارد.»8
ایستادگی در برابر ظالم
حضرت ابا عبدالله الحسین علیه السلام درمنزلی به نام بیضه خطاب به اصحاب خود و سپاهیان حر، انگیزه قیام خود را لزوم مقابله با حکومت ظالم وجائر می داند و اظهار می دارد:
ای مردم! رسول خدا (ص) فرمود: هر کس (مسلمانی) سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال شمرده و عهد خدا را می شکند، خلاف سنت رسول خدا رفتار میکند و در میان بندگان خدا به گناه و ستم عمل می کند، ولی او (شخص مسلمان) سکوت اختیار کند ونه از راه کردار و نه از راه گفتار او (سلطان ستمگر) را سرزنش نکند و در مقام انکار و عیب گویی بر نیاید، بر خداوند است که او (مسلمان سکوت اختیار کرده) را به کیفر و سزای همان ستمگر (آتش جهنم) محکوم کند.
آگاه باشید که این طائفه ستمگر و حکام جائر بنی امیه، پیوسته از شیطان پیروی نموده و طاعت او را بر خود لازم دانستند و اطاعت رحمان را ترک گفتند وزشتی و فساد را ظاهر نمودند و حدود خدا را تعطیل کردند و غنائم و فی ء را که متعلق به همه مسلمین است اختصاص به خود دادند و حرام خدا را حلال شمردند و حلال خدا را حرام شمردند، و من از غیر خودم سزاوار ترم (به جلوگیری از این امور و نهی کردن از آنها و زمام امور مسلمانان را به دست گرفتن، تا به احکام قرآن و سنت رسول الله عمل شود)» 9
نکته مهم خطبه فوق این مطلب است که حضرت علاوه بر نهی نمودن و بر حذر داشتن مردم از سکوت در برابر ظلم و ستم (که محور اصلی خطبه است) برای چندمین بار در سخنان خود به فساد و تباهی حکومت بنی امیه و حق امام (ع) بر حاکمیت و ولایت مسلمین تاکید دارد و در حقیقت سه دلیل مهم از مجموع دلایل قیام عاشورا در این خطبه تشریح شده است.
امام (ع) از ابتدای حرکت از مکه به سوی کوفه همراهان و اصحاب خود را برای جانفشانی آماده ساخته بود، حضرت در سخنرانی مشهوری که پیش از خروج از مکه ایراد فرمود حاضران را از عزم خود مبنی بر ایستادگی مقابل ظلم تا پای جان باخبر ساخت امام حسین(ع) فرمود:
مرگ همچون گردن بند برگردن دختران جوان کشیده و بسته شده است و من به دیدار نیاکان خود مشتاقم آن چنان اشتیاقی که یعقوب به دیدار یوسف داشت.
از قبل برای من قتلگاهی انتخاب شده که باید به آنجا برسم. گویا می بینم بند بند بدنم را گرگ های بیابان بین نواویس و کربلا از هم جدا می کنند و شکم های گرسنه خود را سیر و انبان های خالی خود را پر می نمایند. از آنچه با قلم تقدیر و سرنوشت نوشته شده است، گریزی نیست. ما خاندان رسالت به آنچه موجب رضا و خشنودی حق است راضی هستیم. و در برابر امتحانات و بلاهای او شکیبا و صابریم و خدا پاداش صابرین را به صورت کامل به ما عنایت خواهد کرد. هرگز پاره های تن رسول خدا از او جدا نمی گردد، بلکه در بهشت برین و حظیره القدس گرداگرد او جمع می شوند، و چشم رسول به دیدار آنها روشن می شود و وعده او بوسیله خاندانش تحقق می پذیرد.
حال هر یک از شما که آماده جانبازی و فداکردن خون خویش در راه ما است و خود را برای دیدار خداوند آماده کرده است با ما همسفر شود که من ان شاءالله صبحگاهان حرکت خواهم کرد.» 10
ذلت و فرمانبرداری فرومایگان ممنوع
حضرت در روز عاشورا نیز مساله ایستادگی در برابر ظالم را بدین شکل بیان می دارد: «آگاه باشید زنازاده پسر زنازاده مرا بین دو کار مخیر گردانید: شمشیر کشیدن یا خواری چشیدن، و دور باد که به ذلت تن دهیم که خدا و رسولش و مؤمنان بر ما نمی پسندند، و دامن های پاک و پاکیزه و سرهای پرحمیت و جان های والایی که فرمانبرداری فرومایگان را برکشته شدن با افتخار ترجیح ندهند. بدانید که من با این خانواده ام با این که تعداد کمی هستند و یاوری ندارم با شما می جنگم» 11
و باز هم حضرت پس از شهادت جمعی از یاران خود در میدان جهاد می فرماید: «... خشم الهی بر امتی که برای کشتن فرزند پیامبر خود متحد و هماهنگ شدند، شدت گرفته است. سوگند به خدا خواسته آنان را نخواهم پذیرفت تا آن هنگام که به خون خویشتن خضاب کنم و با این حال خدای خود را ملاقات نمایم.»12
رجزهای امام(ع) در هنگام نبرد نیز گویای همین مطلب است، حضرت در این جایگاه نیز ذلت در برابر ظالمان را برنمی تابد آنچنانکه فریاد می زند:
القتل اولی من رکوب العار. کشته شدن از زندگی با ننگ و عار بهتر است.»13
اصلاح امور امت اسلام
یکی از مهمترین مستنداتی که می توان در بررسی اهداف قیام امام حسین(ع) به آن مراجعه نمود وصیتنامه حضرت است. در روایت آمده که امام(ع) هنگامیکه می خواستند از مدینه منوره به سوی مکه حرکت کنند، وصیت نامه ای نوشته و آن را به مهر خود ممهور نمودند و سپس آن را به برادر خود محمدبن حنفیه تسلیم کردند، وصیت نامه مذکور چنین است:
«بسم الله الرحمن الرحیم، هذا ما أوصی به الحسین بن علی بن ابی طالب الی اخیه محمد المعروف بابن الحنفیه:... انی لم أخرج أشراً و لابطراً و لامفسداً و لا ظالماً و انما خرجت لطلب الاصلاح فی امه جدی محمد صلی الله علیه وآله، أرید أن آمربالمعروف و أنهی عن المنکر و أسیر بسیره جدی و سیره أبی علی بن ابی طالب علیه السلام.
... این وصیت حسین بن علی بن ابی طالب است به برادرش محمدبن حنفیه:... من خروج (قیام) نکردم از برای هوسرانی و نه از برای استکبار و خودخواهی و سرکشی، و نه از برای فساد و خرابی و نه از برای ظلم و ستم و بیدادگری! بلکه خروج (قیام) من برای اصلاح امت جدم محمد(ص) می باشد. من می خواهم امر به معروف و نهی از منکر نمایم و به سیره و سنت جدم و آئین و روش پدرم علی بن ابی طالب رفتار کنم. پس هر که مرا بپذیرد و قبول کند پس خداوند سزاوارتر است به حق و هر که مرا در این امر رد کند، پس من صبر و شکیبایی پیشه می گیرم تا آنکه خداوند میان من و میان این جماعت حکم به حق فرماید:...»14
آنچنانکه می بینیم حضرت در این وصیت نامه هدف خود را از قیام علیه بنی امیه امر به معروف و نهی از منکر و پیروی از سیره پیامبر و علی(ع) عنوان می دارد، ضمن اینکه اصلاح امور امت اسلامی نیز نخستین مبحثی است که توسط حضرت در این وصیت نامه مطرح شده است. به نظر می رسد می توان گفت اصلاح امور مسلمانان محور اصلی وصیت نامه امام(ع) است، زیرا می توان امر به معروف، نهی از منکر و عمل به سیره پیامبر و امیرالمؤمنین را نیز در گرو اصلاح جامعه دانست.
احیای سنت نبوی و از بین بردن بدعت ها
پس از پیامبر اسلام(ص) بدعت های بسیاری وارد جامعه اسلامی شد و در مقابل بخش قابل توجهی از سنن نبوی به دست فراموشی سپرده شد.
امام حسین(ع) علاوه بر اینکه در وصیت نامه خود بر مسأله عمل به سنت پیامبر و علی(ع) تأکید دارد، محو و نابودی بدعت های ایجاد شده را نیز امری ضروری می داند، آنجا که پس از ورود به مکه نامه ای به سران قبائل بصره فرستاد و طی آن چنین نوشت:
«... اینک پیک خود را با این نامه به سوی شما می فرستم، شما را به کتاب خدا و سنت پیامبر دعوت می کنم، زیرا در شرایطی قرار گرفته ایم که سنت پیامبر به کلی از بین رفته و بدعت ها زنده شده است، اگر سخن مرا بشنوید، شما را به راه راست هدایت خواهم کرد.»15
احیای احکام الهی و یاری ستمدیدگان
از دیگر خطبه های چند بعدی امام حسین(ع) در این خصوص، خطبه ای است که در لمعات الحسین علامه طهرانی(ره) از تحف العقول نقل می کند. حضرت در این خطبه علاوه بر اصلاح جامعه (که به آن پرداخته شد) و احیای سنت پیامبر(ص) چند دلیل دیگر را نیز برای قیام خود ذکر می کند.
در این خطبه چنین آمده است:
بار پروردگارا تو می دانی که آنچه از ما تحقق یافته (از میل به قیام و اقدام و امر به معروف و نهی از منکر و نصرت مظلومان و سرکوبی ظالمان) به جهت میل و رغبت رسیدن به سلطنت و قدرت مفاخرت انگیز و مبارات آمیز نبوده است و نه از جهت درخواست زیادیهای اموال و حطام دنیا، بلکه به علت آنست که نشانه ها و علامت های دین تو را ببینم و در بلاد و شهرهای تو صلاح و اصلاح ظاهر سازیم، تا اینکه ستمدیدگان از بندگانت در امن و امان بسر برند و به واجبات تو و سنت ها و احکام تو رفتار گردد. پس هان ای مردم! اگر شما ما را یاری ندهید و از در انصاف با ما در نیایید؛ این حاکمان جائر و ستمکار بر شما چیره می گردند و قوای خود را علیه شما بکار می بندند و در خاموش شدن نور پیغمبرتان می کوشند...»16
گرایش به حق
امام(ع) پس از مواجهه با سپاهیان حر، خطبه ای در میان اصحاب خود ایراد می کند که اهمیت بسیاری دارد. حضرت می فرماید:
ای یاران من! می بینید که چگونه بلا و شدت بر ما وارد گردیده. همانا راه و رسم روزگار وارونه شد و صورت کریه و زشت آن پدیدار گردید، و از نیکویی و معروف چیزی مگر بسیار ناچیز و فریبنده بر جای نمانده است و بر این برگشتگی خود ادامه داد، زیستن در این روزگار سخت ناگوار است. آیا نمی بینید که کسی به حق عمل نمی کند و برای باطل انتهایی نیست؟
در چنین وضعی یک مرد خدا باید طالب مرگ باشد و بدون تردید لقای پروردگار خود را آرزو کند و من در این شرایط مرگ را جز سعادت و زندگی با ستمگران و ناپاکان را جز ذلت و ننگ نمی بینم.17
همانگونه که مشاهده می کنیم حضرت در این سخنرانی عمل نکردن به حق و پیشتازی باطل را سخت و ناگوار می داند. علاوه بر این همچون دیگر خطب حضرت، در اینجا نیز مسایل دیگری مورد اشاره قرار گرفته که مقاومت در برابر ستمکاران تا جای ممکن (که همان مرگ است) در راس قرار دارد.
در پایان می توان گفت خطابه ها، تقریرات و روایات نقل شده از امام حسین(ع) در رابطه با قیام عاشورا به اندازه ای است که می تواند زمینه ها و انگیزه های این حرکت عظیم را روشن کند، گو اینکه ممکن است بسیاری دیگر از سخنان حضرت به دلیل شرایط خاص آن دوره به دست ما نرسیده باشد.
زمینه ها و اهداف قیام عاشورا در کلام امام حسین(ع) محورهای متعددی همچون لزوم مقابله با ظالمان، احیای سنت پیامبر (ص) و ائمه (ع)، امر به معروف و نهی از منکر، اصلاح امور مسلمین، عمل به حق، فساد دستگاه حکومتی و شخص یزید بن معاویه را دربرمی گیرد. امام (ع) در برخی خطبه ها چندین دلیل و انگیزه را مطرح می سازد و در برخی روایات نیز محور قیام را بر مساله ای خاص استوار می سازد.
مساله مهم دیگری که می توان به آن پرداخت، مقوله دعوت مردم کوفه از امام حسین(ع) است. در تاریخ آمده که اهل کوفه پس از اینکه از بیعت نکردن امام با یزید و خروج آن حضرت از مدینه مطلع شدند نامه ها و پیک های خود را به سوی مکه روانه ساختند، ضمن اینکه حضرت پیش از دریافت دعوت نامه های کوفیان حرکت انقلابی خود را با امتناع از بیعت و عزیمت به سوی مکه آغاز نمودند و علاوه بر آن وصیت نامه امام حسین(ع) که حاوی مباحث مهمی از دلایل قیام ایشان است پیش از دعوت کوفیان نوشته شده است. بنابراین عامل دعوت اهل کوفه اهمیت کمی داشته و استاد شهید مطهری نیز در حماسه حسینی بر این مساله تاکید دارد. 18
حضرت همچنین هنگام حرکت به سمت مکه، که خبری از نامه های کوفیان نبود، آیه ای از سوره قصص را تلاوت می کند که می تواند از آغاز حرکتی انقلابی خبر دهد. حضرت این آیه را تلاوت می کند: «فخرج منها خائفاً یترقب قال رب نجنی من القوم الظالمین
موسی از شهر خارج شد در حالی که ترسان بود و هر لحظه در انتظار حادثه ای، عرض کرد پروردگارا مرا از این قوم ظالم رهایی بخش.» 19
شرایط دوران امامت حضرت سیدالشهدا(ع) به شکلی بود که تمامی زمینه های لازم برای قیامی اینچنین مهیا بود و حضرت نیز توانست از این شرایط بهترین استفاده و نفع را برای اسلام به ارمغان بیاورد. آنگونه که پس از قیام عاشورا، نهضت های متعددی شکل گرفت و دیری نپایید که حکومت بنی امیه نابود شد.
مساله مهم دیگری که در این میان مطرح است و می تواند مورد توجه قرار گیرد، این است که حضرت چندین مرتبه در سخنان خود به حق امام معصوم در اداره جامعه اشاره می کند و خود را شایسته تر از هر کس بر رهبری امت اسلام می داند، به واقع باید گفت شکل گیری حکومت اسلامی با رهبری امام معصوم (ع) می توانست زمینه ساز بهره مندی بیشتر جامعه ا سلامی از نتایج این قیام باشد، علیرغم اینکه پیامدها و دستاوردهای این نهضت خونین در تاریخ اسلام بی نظیر است.
حامد علی اکبرزاده
با طالبان و طالبانیسم چه باید کرد؟ هویتگرایی (قسمت اول)
با طالبان و طالبانیسم چه باید کرد؟ انتخاب (قسمت دوم)
با طالبان و طالبانیسم چه باید کرد؟ عملیات انتحاری (قسمت سوم)
با طالبان و طالبانیسم چه باید کرد؟ افغانستان تغییر (قسمت چهارم)
با طالبان و طالبانیسم چه باید کرد؟ سه راه حل (قسمت پنجم)
صلحطلبی، هدف غاییِ سیاست
طالبانِ قدرت، نشسته بر پوستین استبداد دینی
#نسل کشی هزاره ها - شیعیان در افغانستان!
داعش را امریکا ایجاد کرد
پیامد صلج امریکا و طالبان در قطر
[عناوین آرشیوشده]
بازدید دیروز: 38
کل بازدید :651597
پیش به سوی عدالت، صلح و امنیت در افغانستان
غزنی؛ ولایت والی ساز - تجربه تلخ [65]
جایگاه علی علیه السلام درهستی [17]
چه کسی به طالبان پول میدهد؟ [43]
دانلوود نرم افزار اسلامی [19]
چرا همدستی طالبان در روز قدس [20]
در انتخابات پارلمان به اصلح رای بدهیم [4]
در انتخابات پارلمان به اصلح رای بدهیم [3]
رد مطالب شبکه تقرثه انگیز اهلبیت توسط آیت الله محقق کابلی [21]
نقش علم و دانش در پیشرفت انسان [7]
آمریکا و سیاست دوگانه در افغانستان [6]
عید سعید غدیر بر مسلمین مبارکباد [5]
مسلمانان قربانی فتوای ملا و مفتی! [23]
60% مبتلا به مشکلات روانی و روحی! [5]
دشمنان صلح و امنیت در افغانستان [13]
[آرشیو(28)]
تابستان 1387
بهار 1387
زمستان 1386
پاییز 1386
تابستان 1386
بهار 1386
زمستان 1385
تابستان 1385
بهار 1385
پاییز 1388
بهار 1388
زمستان 1388
بهار 1389
تابستان 1389
تابستان 1388
تابستان 89
زمستان 88
بهار 89
پاییز 89
زمستان 89
بهار 90
تابستان 90
پاییز 90
زمستان 90
بهار 91
تابستان 91
پاییز 91
زمستان 91
بهار 92
تابستان 92
پاییز 92
زمستان 92
بهار 93
تابستان 93
زمستان 93
پاییز 93
بهار 94
تابستان 94
پاییز 94
زمستان 94
بهار 95
تابستان 95
بهار 96
پاییز 96
زمستان 96
نوشته های پیشین وبلاگ
بدنبال آرامش
مجله مینه - پشتو
شورای جهانی هزاره
پایگاههای اطلاع رسانی مراجع تقلید
آیت الله محقق کابلی
زبان انگلیسی یاد بگیریم
علیجان زاهدی غزنوی
کودکان افغان عکس و تصویر
سلامت روان فرزندان
نسیم رهایی / ککرک غزنی / محمدی
آیت الله محقق کابلی
حزب وحدت
سایت شهید مزاری
سایت دانشگاه کاتب هزاره
سایت آیت الله محسنی
سایت ریاست جمهوری افغانستان
تاجیک مدیا
متن کامل قرآن کریم - دانلود
موسیقی افغانی برای وبلاگ
کشتار شیعیان در کراچی یا در هر کجای دیگر تاکی و تا چند!؟
مجمع علمی فرهنگی نور
سایت امام هادی- آیت اله محقق غزنوی
وبلاگ پشتو -جامعه روحانیت پشتونهای شیعه
سایت موسوی لاری - دانلوود کتاب
جمهوری سکوت
معلم عزیز رویش - مدیر لیسه معرفت غرب کابل
پیوندهای فرهنگی مذهبی
شریف حبیبی
از غزنی / واسع هیله من
آلبوم عکس و تصویر این وبلاگ
سایت جنبش ملی افغانستان
اندیشه مثبت
افغانستان پس از جنگ
تاجیک مدیا
سادات افغانستان
وبلاگ حقوقی صارم
لینکستان وبلاگهای افغانستانی
سایت گشایش
سایت غرجستان
سایت طلوع فجر
آموزش زبان انگلیسی
هفته نامه نىای غؤنه
غرجستان
تاجیک مدیا
قلم بیقرار
خبرنامه علودانی
هزاره پیوند
خبرهای تازه از علودانی
وطندار
کودکان وطن
خوات معاصر
خوات آنلاین
روزنه امید
برگ سبز - محمد رحمتی
ناهور - خوات
رو به فردا
درد دلهای یک باچه مهاجر
محمد شفق خواتی
استاد علیزاده مالستانی
مدرسه محمدیه غزنی
مردم مالستان
وحدت نیوز
نگاه فردا
سروش صبا
هم صنفی
در رثای بابه مزاری
مجله اخوت
هزاره پیوند
حزب وحدت
صادقی نیلی
هیله من غزنوی
علودانی
مشفق
بشیر احمدی
خوات آنلاین
قلم بیقرار
کودکان افغانستان
جامعه اسلامی علودانی
محمد صابری شملتو
جامعه نو شوکت علی محمدی
جمهوری سکوت
ابرار
دورتر از چشم اقیانوس
شریف سعیدی
نقش والدین در سلامن روان فرزندان
وحدت نیوز
مدرسه علمیه محمدیه
خوات معاصر
خوات آنلاین
حوات زیبا
خوات دانلود
رو به فردا