طالبان عدالت، صلح و امنیت در افغانستان

زنده باد صلحزنده باد افغانستاننابود باد جنگ و خشونت

مردم افغانستان صلح می خواهند نه جنگ 

طالبان عدالت، صلح و امنیت در افغانستان

انجمن صلح طلبان افغانستان - صلح طلبان افغانستان
سفارش تبلیغ
صبا ویژن
خداوند، بخشش را دوست می دارد وناخنْ خشکی را دشمن می دارد . [رسول خدا صلی الله علیه و آله]
صلح طلبان افغانستان

این یادداشت را در حدود یک هفته پیش و پس از آن نگاشته بودم که شنیدم وزارت امور خارجه ایران تصمیم گرفته است سفارت را به نمایندگان طالبان تحویل دهد. مخاطبم مهاجرین هم‌وطن در ایران و نیز برخی دلسوزان و گوش‌های شنوا در میان مقامات ایرانی بود تا هرکدام به سهم و توان خود، حتی الامکان برای جلوگیری از قرار گرفتن آن خانه در اختیار تروریستان طالب، تلاش ورزند. قبلا نیز چندین یادداشت و نگاره به برخی افرادی دلسوزی که احساس می‌کردم موثر هستند، فرستاده بودم و نیز یادداشت‌هایی در برخی روزنامه‌های ایران از این قلم منتشر گردید. اما قبلا از انتشار نگاره‌ی اخیر، خم می بشکست و سبوها خالی ماند و سفارت به طالبان سپرده شد. این نگاره را که هفته پیش و قبل از سپرده شدن سفارت به طالبان و تنها پس از گمانه‌زنی‌ها در مورد احتمال وقوع چنین امری، در دو بخش نگاشته بودم، اینک با اندک تغییراتی، پس از وقوع چیزی که نباید واقع می‌شد، . سلیمانی و همکاران بر تعهد اولیه مبنی بر تحویل ندادن سفارت به طالبان، تا آخرین لحظه پایبند ماندند. اما پس از فشار و ضرب الاجل تعیین کردن وزارت امور خارجه ایران مبنی بر تحویل سفارت به مولوی فضل محمد حقانی که دیگر دیپلماتان توان مخالفت یا مقابله با میزبان در خاکش را نداشتند تا سفارت را به زور نگهدارند، بر همان تعهد نخستین خود باقی ماندند و ناگزیر امروز (یکشنبه هفتم حوت 1401) کلید سفارت به وزارت امور خارجه ایران تحویل داده شد تا وزارت خارجه ایران به هرکس که صلاح دید، تحویل بدهد و تمام دیپلماتان، از تمام ولایات و اقوام افغانستان بدون استثنا، بعد از ظهر امروز سفارت را ترک خواهند کرد و در زیر ریش طالب نخواهند ماند.

1. وضعیت سفارت پس از سقوط

1-1. تغییر در مسئولیت و مدیریت سفارت

پس از سقوط دولت پیشین در کابل و پس از آن‌که عبدالغفور لیوال، سفیر دولت پیشین افغانستان در تهران از ایران رفتند، آقای عبدالقیوم سلیمانی، معاون سفیر، براساس طرزالعمل امور قونسلی وزارت امور خارجه، سرپرستی سفارت را به عهده گرفتند. فعلا مجالی برای پرداختن به کارکرد عبدالغفور لیوال نیست و به این نکته بسنده می‌شود که ایشان فردی منعطف و با روحیه فرهنگی بودند و تا اندازه‌ی زیادی در تلاش بودند تا کار سفارت و ارایه خدمات به شهروندان به خوبی به پیش برود و در امور مربوط به عرصه کاری من نیز در حد توان خود همکاری خوبی داشتند. برخی اتهامات بی‌اساسی نیز پس از رفتنش مطرح شد که عاری از واقعیت بود. متأسفانه فساد گسترده در میان بسیاری از مقامات دولت پیشین که خود یکی از عوامل سقوط دولت بود، سفیدهای نادر را در میان سیاهان پرشمار گم نمود و در حق بسیاری از افرادی که با دست پاک خدمت کردند، جفاها و بدگمانی‌هایی در میان شهروندان شکل گرفته است و در چنین فضایی، افراد به راحتی و حتی به خاطر یک عقده شخصی، ممکن است کسی را متهم کنند و مخاطبین هم باور شان گردد.

پس از رفتن عبدالغفور لیوال، تمامی دیپلماتان حاضر در سفارت به شمول عبدالقیوم سلیمانی سرپرست سفارت، محمد زمان نورستانی مستشار و مسئول امور قونسلی و سایر همکاران، تعهد صادقانه سپردند که در شرایط به وجود آمده، با تمامی توان و ظرفیت موجود در سفارت، در خدمت شهروندان مراجعه کننده به سفارت باشند و تلاش صورت گیرد که هیچ خللی در امور قونسلی مراجعین و ارایه خدمات حقوقی ممکن به مردم به وجود نیاید. امور سفارت پس از سقوط و رفتن عبدالغفور لیوال، در دو بخش قابل تأمل است: ماهیت تعامل با کابل و نوع تعامل میان همکاران سفارت در داخل سفارت و وضعیت امور قونسلی و خدمات حقوقی.

الف) ماهیت تعامل سفارت با کابل پس از سقوط

در وضعیتی که نظام سقوط کرده است و میزبان هم با حکومت مسلط بر کابل تعامل دوستانه و نزدیک دارد، تداوم بدون چالشِ فعالیت‌های سفارت حتا در امور روزمره و مسئولیت‌های قونسلی، مسأله ساده نیست. در واقع سفارت که تا دیروز رابط بین دو دولت بود، حالا به عنوان جزیره‌ای میان دو اقیانوس (دو دولت ایران و امارت طالبانی) مانده که کوچک‌ترین کم‌دقتی یا ناملایماتی، ممکن است سونامی از دو سو این جزیره را ببلعد. طبیعی است که حصارهای حفاظتی و چتر حمایتی کاملا برداشته شده و به تدریج نمایندگان طالبان وارد سفارت می‌شوند و چون دولت میزبان آنان را پذیرفته است، در داخل سفارت نمی‌توان از ورود آنان جلوگیری کرد.

دیپلماتان و سرپرست جدید سفارت، دو راه در پیش نداشتند: یا باید کل سفارت را به طالب تحویل می‌دادند و یا باید ناگزیر در یک سطحی که عبور از خط قرمزهای ارزشی هم نباشد و کاملا به صورت تاکتیکی، هم با سه نیروی طالبانی حاضر در سفارت مدارا کنند و هم برای عدم اختلال در امور قونسلی و حقوقی مردم، ارتباط با ریاست امور قونسلی وزارت امور خارجه در مرکز که اکنون در اختیار طالبان قرار گرفته بود (و البته کارمندان سابق تا کنون در این بخش حضور پررنگی داشتند)، حفظ می‌شد. کاملا روشن است که بدون ارتباط تاکتیکی با مرکز در سطح قونسلی، انجام بسیاری از امور قونسلی در سفارت نیز ناممکن می‌نمود. روشن است که تصدیق اسناد حقوقی صادرشده در داخل کشور توسط سفارت در تهران و برعکس، صدور بسیاری از اسناد حقوقی مانند وکالتنامه، حصر وراثت، وثیقه مجردی و رضایت‌نامه و تمامی امور قونسلی و حقوقی برای شهروندان در تهران و کاربرد آن در داخل، بدون ارتباط با مرکز و بدون ارسال و فکس متقابل این مدارک از طریق سیستم موجود در ریاست امور قونسلی وزارت امور خارجه، ناممکن بود.

با توجه به این ضرورت که امور شهروندان و مراجعین سفارت بدان وابسته بود، ارتباط تاکتیکی با مرکز حفظ شد، اما واقعیت آن است که فراتر از این، در سفارت افغانستان در تهران، در امور قونسلی و داخلی سفارت، عملا طالب و نمایندگان آن هیچ صلاحیتی نداشتند. به رغم غرور و رویکرد تهاجمی اولیه‌ی نمایندگان طالبان در سفارت، با مدیریت ظریفانه‌ی سلیمانی و همکاری و اتحاد خوب دیپلماتان، آنان نه تنها به هیچ نقشی در امور داخلی سفارت و امور قونسلی دست نیافتند، بلکه حتا نتوانستند پرچم سه رنگ سابق را از روی سفارت و دفاتر و ادارات جمع کنند. علاوه بر حفظ تمام نمادها و تلاش برای حفاظت از ارزش‌ها و فرهنگ حاکم در فضای سفارت، در اقامتگاه سفیر و اقامتگاه دیپلماتان که دو نفر از نمایندگان طالبان (فضل محمد حقانی، سرپرست کنونی و طالبانی سفارت و پسرعمویش) هم در آن ساکن شده بودند، پرچم سه رنگ سابق برافراشته بود و به رغم خواست نمایندگان طالبان، مقاومت صورت گرفت و نمایندگان طالبان، تنها در اتاق خود یک پرچم سفید طالبانی را گذاشته بودند. در سالروز تسلط طالبان برکابل، خیلی فشار وارد شد که سفارت تعطیل باشد و نمایندگان طالبان بر این امر اصرار داشتند، اما سلیمانی و دیپلماتان تن به این کار ندادند و حتا اجازه یک دقیقه برنامه و یا نصب کدام اطلاعیه و… را در سفارت ندادند. در چنین روز سیاهی که برای طالب یوم الله بود، فقط نمایندگان طالبان در سفارت حضور نیافتند و شاید در خانه و با خانوده خود سالروز تسلط طالبان بر کابل را جشن گرفتند.

افزون بر این، عکس غنی، کرزی و عبدالله از سفارت برداشته شد، اما عکس شهدا و نمادهای گذشته هنوز در سفارت وجود داشت که در مورد این عکس‌ها و نمادها نیز مجادلاتی شکل گرفت و طالب نتوانست کاری از پیش ببرد. تمامی سربرگ‌ها و اسناد حقوقی که از سفارت صادر می‌شد، همه با لوگوی سابق بود و مهرهای سفارت نیز تغییر نکرد و در این موارد هم سفارت تسلیم خواست طالبان نگردید. تمامی اسناد ارسالی و حتا نامه‌های ارسالی به مرکز و وزارت خارجه طالبان، با لوگو و مهر نظام سابق بود.

شخص سلیمانی در این خصوص تلاش نمود که نوعی درایت دیپلماتیک را در پیش گیرد که هم به ارزش‌ها پشت نشود و هم با واقعیات تلخی که سفارت با آن روبرو شده بود، مواجهه منطقی صورت گیرد. بر خلاف برخی ذهنیت‌ها، سلیمانی هیچ زمانی در عمل و قلبش به طالب تن نداد. در سفر سال گذشته امیرخان متقی به ایران (18/10/1400)، اصرار وجود داشت که به سفارت هم بیاید، اما سلیمانی با سنجش تدابیری، زمینه حضور وی را در سفارت از بین برد و این اتفاق نیفتاد و این اقدام و تدبیر کار آسانی نبود. در یک و نیم سال گذشته، بارها مسایل و تقابل‌هایی میان افراد طالبان و مدیریت سفارت پیش آمد که هیچ‌گاه رسانه‌ای نشد و سلیمانی در همکاری و همراهی با سایر دیپلماتان، به خوبی اوضاع تقابلی و فرسایشی با طالب را که مدیریت کردنش به راستی امر ساده نبود، مدیریت کرد.

در واقع، دیپلماتان سفارت بین کمک به مردم و طالبی که هیچ درک و فهمی به جز زبان زور ‌و منطقی جز ‌بی‌منطقی نداشت، گیر افتاده بودند. ممکن برخی قضاوت کرده باشند که دیپلماتان با طالبان تعامل داشته اند، ولی هرگز تعاملی وجود نداشت و رابطه قونسلی و همکاری نیز در یک سطحی که وجود داشت، تنها به خاطر مصالح مهاجرین و جلوگیری از حساسیت میزبان و ادامه فعالیت سفارت به منظور ارایه خدمات و حمایت از صدها هزار انسانی بود که با شرایط ناگواری مواجه بودند و هستند. در این عرصه، سلیمانی از هیچ تلاش و تقلایی برای بهبود امور و فراهم کردن تسهیلات برای مهاجرین و هم‌وطنان آواره دریغ نکرد و مدیریت زیرکانه‌اش جای تحسین و تقدیر دارد.

ب) تعامل همکاران در سفارت و وضعیت امور قونسلی

روحیه همدلی و همکاری فوق‌العاده خوبی میان همکاران سفارت (اعم از دیپلماتان و کارمندان محلی) وجود داشت و هیچ نوع تنش یا مجادلات و جناح‌بندی که معمولا در ادارات افغانستان معمول است، در میان همکاران سفارت پس از سقوط تا اکنون دیده نشد.

تجربه دو سال و اندی همکاری با سلیمانی و نورستانی و سایر همکاران در سفارت تهران، تجربه شیرینی بود که در روزگار تلخی رقم خورد. وقتی با سلیمانی خداحافظی کردم، چون سرش شلوغ بود و دور و برش مراجعین پرشماری حضور داشتند، زیاد نتوانستیم تنها باشیم و فرصت عاطفی شدن هم به وجود نیامد، اما لحظه‌ای را که به رغم تلاش برای سرعت خداحافظی و مبارزه با عاطفی شدن و خم به ابرو نیاوردن، اشک در چشمان من و نورستانی حلقه زد و نگاه متقابل را سریع از هم دزدیدیم، یادم نمی‌رود و برای لحظه‌ای، آینده‌ی سفارت و مهاجرین شاید از دل هردو مان عبور نمود. اکنون هم که این خطوط را می‌نویسم، برای آن فضای مثبت همکاری و تعامل دوستانه میان همکاران اشک در چشمانم حلقه زده است. روزهای «تلخِ شیرینی» را در سفارت کنار هم بودیم. «تلخ» بابت به هم ریختن شیرازه نظام و تعطیل شدن پروسه‌های ضروری پاسپورت و تذکره و برخی خدمات دیگری که در سفارت انجام می‌شد و ابهام در مورده آینده‌ی سفارت و امور هم‌وطنان. «شیرین» اما بابت دو سال و اندی همکاری و هم‌نشینی که حتی یک ثانیه، تکرار می‌کنم حتی یک ثانیه، با همدیگر (چه با سلیمانی و چه با نورستانی یا سایر همکاران) دلخوری و رنجیدگی و تقابل و تضاد پیش نیامد و جز تعامل محترمانه‌ی متقابل، چیز در میان وجود نداشت.

سلیمانی بدون نگاه محدود قومی، منطقه‌ای یا هزار دام دیگری که کارمندان و مقامات دولتی افغانستان در آن گرفتار بودند، تا ساعت 5 بعد از ظهر و گاهی بیشتر در سفارت حضور داشت، دروازه‌اش تا جای ممکن برای همگان، حتا کسانی‌که لزوما به سفیر کار شان وابسته نبود، باز بود. اما اغلب مراجعین به خاطر کوچک‌ترین کار و حتا به خاطر تعارف و دیدار تعارفی هم تلاش می‌کردند که نفر اول را ببینند و طبیعی است که گاهی به برخی افراد نوبت هم نمی‌رسید یا به خاطر ازدهام، دیرتر در سکرتریت سفیر معطل می‌ماندند که ممکن این دسته افراد گلایه‌مند باشند. افرادی گاه به دلیل کمبود مدارک لازم برای ارایه دریافت یک سند، طبق طرزالعمل امور قونسلی، امکان دریافت خدمات را نداشته اند و حتا گاه با توقعاتی چون دریافت اقامت ایران که کار دولت ایران است و هیچ ربطی به سفارت افغانستان نداشت و در توان آن نبود یا برای دریافت ویزا از سفارت‌های دیگر، به سفارت مراجعه می‌کردند و با اصرار و سماجت ساعت‌ها می‌نشستند و گاه با داد و فریاد به دفتر سفیر مراجعه می‌کردند که پس به چه درد ما می‌خورید؟! حتا مواردی بود که به فحاشی روی می‌آوردند. با این حال، سلیمانی و همکاران خم به ابرو نمی‌آوردند و تحمل می‌کردند.

محمد زمان نورستانی نیز بازوی استواری بود که با تمام وجود، حتا از امور شخصی خود غافل شده بود و خود را وقف خدمت به مردم کرده بود. در حقیقت تمام همکاران و دیپلماتان سفارت، بر همان تعهد نخستین پس از سقوط استوار باقی ماندند و هرکدام به سهم خود گوشه‌ای از سنگینی بار در شرایط ناگواری را که نه میزبان چندان همکاری دارد (و بلکه با طالب در تعامل است) و نه مرکز (وزارت امور خارجه طالبانی) حامی سفارت و دیپلماتان و امور سفارت است (بلکه چالش می‌آفریند)، کشتی سفارت در دریای بحران و ناامیدی غرق نگردید و در حد توان، خدمات ممکن به شهروندان آواره و هم‌وطنان حیران، ارایه گردید. با این حال، چالش‌های موجود بر سر راه سفارت و همکاران و نیز حجم بسیار بالای مهاجرین قدیم و جدید که پس از سقوط وارد ایران شده بودند، طبیعی است که سبب گردید امور آن‌گونه که مردم انتظار دارند، سرعت و سهولت نداشته باشد. هرچند بسیاری امور نسبت به سفارت‌های افغانستان حتا در اروپا، سریع‌تر انجام می‌شد. به عنوان نمونه، تمدید پاسپورت یک روزه انجام می‌شد، نکاح خط فردای روز درخواست و بایومتریک افراد تحویل داده می‌شد، وکالتنامه، حصر وراثت، عدم مسئولیت جرمی، قرابت خط، سند تولدی، برگه تثبیت هویت و سایر اسناد همه یک روزه صادر می‌شد و مراجعین بر سر یک ساعت زودتر یا دیرتر انجام شدنش مجادله و چانه‌زنی داشتند. این در حالی‌ است که در بسیاری از سفارت‌خانه‌های دیگر افغانستان در اروپا و سایر کشورها که این حجم از مراجعین را هم ندارند، صدور و تحویل دادن بسیاری از این اسناد به مراجعین، یک هفته زمان یا وقت بیشتری را در بر می‌گیرد).

در طول دو سال و اندی، نورستانی (مستشار و مسئول امور قونسلی سفارت) که به صورت طبیعی بیشتر فشار امور قونسلی بر سر ایشان بود، مانند یک رباط و ماشین، قبل از ساعت هشت صبح در سفارت حاضر بود و هیچ‌گاه زودتر از چهار و نیم و گاه تا ساعت پنج، دفتر خود را ترک نمی‌کرد. در طول این سال‌ها، هیچ سفری نرفت و حوصله‌اش برای من شگفتی‌آور بود. سلیمانی هم در طول دو سال گذشته حتا از تهران به جز یکی دو بار و آن هم برای یک امر ضروری مربوط به امور سفارت، خارج نشد. شاید تنها این من بودم که در طول دو سال گذشته، به دلایلی چهار بار به ترکیه رفتم و نورستانی غبطه می‌خورد که برای من تبدیل هوا و رفع خستگی ممکن شد و او از تراکم کار و عدم فرصت برای یک مسافرت دو سه روزه، پوسیده است. نورستانی تنها دو سه روز، آن هم نه پی هم و آن هم نه تمام ساعات اداری روز، بلکه دو سه ساعت برای امور واجب شخصی مانند همراهی عمویش که در بیمارستان قلب تهران بستری بود، از سفارت غایب بود و پس از رفع ضرورت، سریع به سفارت بر می‌گشت تا به امور مراجعین رسیدگی شود. در آن چند ساعتی هم که در بیرون بود، کسی دیگری را برای رسیدگی به امور محوله جای خود می‌گماشت. او در ظاهر با مراجعینی که برای بار اول می‌دیدند، ممکن به نظر شان می‌رسید که تعامل شیرینی ندارد و نوع تخاطبش ممکن طرف مقابل را به اشتباه می‌انداخت و قاطعیت او را به معنای خشن بودن روحیه‌اش تفسیر می‌کردند، اما برعکس، بسیار نسبت به مراجعین دلسوز بود و تا جای ممکن تلاش می‌کرد کاری که با طرزالعمل و قوانین حاکم در تضاد نباشد، با سهولت ممکن انجام شود. به کارمندان و دیپلماتان زیردستش نیز بارها دیدم که با ناراحتی تذکر می‌داد که صبح اول وقت حاضر باشند و زود هم نروند و مردم مظلوم را درک کنند. سلیمانی هم معمولا از بخش‌های گوناگون سفارت به صورت سرزده خبر می‌گرفت تا بر امور نظارت داشته باشد و کارمندان سر وظیفه خود حاضر باشند.

برای پرهیز از طولانی شدن این یادداشت، به فشار کار و تراکم دیوانه‌کننده‌ی امور بر همکارانی چون زمانی رئیس قبلی بخش حقوقی و غفاری، رئیس جدید بخش حقوقی و سایر همکاران نمی‌توانم بپردازم که تحمل همه قابل تقدیر و ستودنی بود. در مجموع باید اشاره نمود که حتا در شرایط کرونایی که ادارت ایرانی تا ساعت 1 بعد از ظهر و یا حداکثر ساعت 2 بعد از ظهر کار می کردند، وقت کار اداری سفارت همواره تا ساعت چهار عصر بود و البته عملا تا ساعت پنج و به خصوص بخش حقوقی سفارت که شلوغ‌ترین بخش امور قونسلی را تشکیل می دهد، تا ساعت پنج و نیم مشغول ارائه خدمات بود و اتشه مهاجرین، روزهای جمعه نیز پاسخگوی مراجعین بود و یک نفر حداقل از این اتشه در روزهای جمعه هم به خاطر رسیدگی به امور محتمل اضطراری مهاجرین، در سفارت حضور داشت.

1-2. تعمیر و تهیه سالن‌های جدید پذیرش پس از سقوط دولت پیشین

از بد روزگار، در حدود یک ماه پیش از سقوط دولت پیشین، موعد اجاره ساختمان استیجاری سفارت در شهرک غرب تهران نیز به سر رسید و طبق دستور و پلان مرکز، قرار بود برای امور قونسلی و بخش پاسپورت، تذکره و سایر امور مرتبط، ساختمان دیگری حتی الامکان خریداری شود و یا دست کم اجاره شود و وزیر خارجه وقت نیز وعده داده بود و یک هیأتی هم از کابل برای نهایی ساختن چند گزینه آمده بود. اما پیش از تکمیل شدن فرآیند خریداری یا اجاره جای جدید، دولت سقوط نمود و تمام بخش‌ها و کارمندان مستقر در سعادت آباد (شهرک غرب) نیز به ساختمان موجود در خیابان پاکستان منتقل گردیدند و ظرفیت مکانیِ بسیار محدود سفارت کنونی، یکی از چالش‌های جدی برای کارمندان و مراجعین بود.

جرأت ستودنی سلیمانی و ابتکار او در مشورت با سایر دیپلماتان که برای فراهم شدن تسهیلات بهتر برای مراجعین مهاجر انجام شد، ساختن دو سالن جدید پذیرش در حد ظرفیت موجود در بنای موجود سفارت بود. یکی از سالن‌ها با ایجاد سقف بر حویلی سفارت و سامان دادن این سالن با باجه‌های بیشتر و منظم به وجود آمد و سالن دیگر با تعمیرات اصولی در بخشی از طبقه هم‌کف سفارت ایجاد شد که بخش حقوقی سفارت اکنون در آنجا مستقر شده است. اگر این دو سالن با باجه‌های جدید ساخته نمی‌شد، با توجه به افزایش روزافزون مراجعین پس از سقوط دولت، سفارت به هیچ وجه ظرفیت پاسخ‌گویی به آن همه مراجعه‌کننده را نداشت. حجم مراجعین نسبت به قبل از سقوط، دو برابر شده بود و صدور اسناد مختلف در سفارت نیز دو چندان گردیده بود. سفارت با حجم بالایی از مراجعین (در حدود پنج میلیون مهاجر و شاید هم بیشتر که در واقع بیشتر از جمعیت کامل بسیاری از کشورهاست) مواجه بود. بسیاری از این مراجعین هم گاهی اسناد و مدارک هویتی یا مدارک تکمیلی لازم را برای دریافت خدمات مورد نظر شان در دست نداشتند که خود سبب کندی کار و گاه مشاجرات و تنش‌ها و در نتیجه اتلاف وقت بیشتر کارمندان می‌گردید. مثلا دختر خانم بالای هجده سال از افغانستان آمده و پدر یا برادرش هم در ایران حضور ندارد، وقتی برای دریافت نکاح خط به سفارت مراجعه می‌کند، طبق طرزالعمل امور قونسلی یا پدر و یا برادرش باید حضور یابد و یا رضایت‌نامه بفرستند و یا اینکه کپی مدارک فرزند بالای دو سال را عرضه کند. وقتی هیچ کدام از یکی از این موارد فراهم نباشد، مسئول امور حقوقی هم نمی‌تواند خلاف طرزالعمل امور قونسلی برای او نکاح خط صادر نماید. کوچک‌ترین کشف خلاف در موارد ناموسی و امور حقوقی و ارث و میراث و…، پیامدهای حقوقی ناگواری برای مسئول مربوطه دارد و مواردی هم پیش آمده بود که یک فرد با خانمی سند ازدواج از سفارت گرفته اند و بعد از مدتی مردی دیگری مراجعه کرده است که زن من بدون طلاق گرفتن از من، با فلانی ازدواج کرده و از سفارت نکاح خط گرفته است. طبیعی است که عدم انجام کار چنین مراجعه‌کننده‌ای که از صبح تا بعد از ظهر چانه‌زنی می‌کند تا نکاح خط یا سند دیگری را بدون فراهم کردن شرایط آن بگیرد، هم کارمندان را خسته می‌کند، هم باعث کندی امور دیگر مراجعه‌کنندگان می‌شود و هم باعث رنجیدگی و ناراحتی شدید خود فرد می‌گردد و گاه به دعوا و مناقشه می‌انجامد.

1-3. تمدید پاسپورت و صدور برگه تثبیت هویت

پس از سقوط دولت پیشین، به جز صدور پاسپورت و تذکره الکترونیک که وابسته به مرکز بود، بقیه امور قونسلی با وضعیت بهتر از گذاشته تداوم یافت. برای حل مشکل کسانی که اعتبار پاسپورت شان پایان می‌یافت، تدبیر تمدید پاسپورت‌ها (حتی تمدید پاسپورت‌های ماشین‌خوان) سنجیده شد و پس از پذیرفتن پلیس ایران، این پروسه روی دست گرفته شد که تا اکنون در سفارت جریان دارد. اما امکان صدور پاسپورت برای سفارت وجود نداشت و از سر گرفتن این پروسه وابسته به مرکز بود، چون در سفارت نه پاسپورت خام ماشین‌خوان از اول وجود داشته و نه دستگاه چاپ دیتا بری روی پاسپورت. متأسفانه در دوره وزارت داکتر عبدالله، دستگاه چاپ از سفارت به کابل منتقل شده بود و در سال 1399 بنده موافقت حنیف اتمر وزیر امور خارجه و همکاران وزارت خارجه را برای انتقال دستگاه چاپ به ایران جلب کرده بودم که سقوط دولت مجالی برای عملی شدن آن باقی نگذاشت.

سفارت چون پس از شروع پروسه پاسپورت ماشین‌خوان پروسه تمدید پاسپورت‌های دست‌نویس را متوقف کرده بود، استیکر مخصوص تمدید هم آماده نداشت و برای تمدید پاسپورت‌ها از مهر استفاده می‌کرد. اخیرا استکیر طراحی شد و با چاپخانه مربوطه هم صحبت شده بود و تقریبا از همین هفته جاری، تمدید با استیکر و بارکد عملی می‌شد که تحویل سفارت این مجال را نیز از بین برد و اگر طالبان ممانعت نکنند، زمینه برای تمدید با استیکر بارکددار در سفارت کاملا فراهم شده است.

پروسه تذکره الکترونیک نیز چون وابسته به داخل بود، پس از سقوط عملا تعطیل شد و پس از آن، اداره کل اتباع خارجی وزارت کشور ایران دریافت برگه تثبیت هویت را برای تمدید کارت آمایش مهاجرین شرط نمود و بر همین اساس، پروسه تثبیت هویت در سفارت مجددا آغاز گردید که تا اکنون ادامه دارد.

1-4. تدابیر برای صدور سند مسافرتی

با توجه به تعطیل شدن پروسه صدور پاسپورت ماشین‌خوان و به منظور حل مشکل کسانی‌که به پاسپورت نیاز داشتند، سفارت در حدود پنج تا شش ماه پیش، طی نامه درخواستی از مرکز، مصرانه خواست تا اجازه صدور سند مسافرتی (Travel Document) را به سفارت بدهد، اما متاسفانه تا اکنون این اجازه از سوی مرکز و وزارت خارجه طالبان صادر نشد. سفارت تدابیر خود را سنجیده بود، کتابچه سند مسافرتی با اعتبار دو ساله و نرخ 20 دالر طراحی شده بود و با چاپخانه مربوطه هم صحبت شده بود و فقط منتظر اجازه از مرکز بود که هنوز عملی نگردیده است. شاید پس از مدیریت طالبانی بر سفارت و به منظور خوشنامی امارت، این کار که همه زمینه‌ها و مقدماتش فراهم شده و فقط منتظر اجازه است، شروع شود و اگر شروع شود و طالبان مانند مکتب و دانشگاه یا عدم صدور رضایتنامه برای کسانی که دختر یا خواهر شان در ایران حضور دارد و می‌خواهد ازدواج کند، از آن نیز ممانعت نکنند، مشکل بسیاری از شهروندان حل خواهد شد.

1-5. ایجاد چالش‌های حقوقی از سوی امارت برای سفارت و مهاجرین

چالش‌هایی که امارت و طالبان در مورد کارکرد سفارت و نیازمندی‌های مهاجرین ایجاد نمود، زیاد بود که فقط به دو نمونه اشاره می‌کنیم:

الف) عدم صدور رضایتنامه ازدواج یا وثیقه مجردی از سوی محاکم طالبانی

بر اساس حکم صریح طرزالعمل امور قونسلی مصوب کابینه در دوره وزارت زلمی رسول که تا اکنون سفارت‌ها بر اساس آن اجراآت می‌کنند و قانون جدیدی هنوز ساخته نشده است، دختر بالای هجده سال وقتی از افغانستان به کشور دیگری می‌رود، برای دریافت نکاح خط از سفارت مربوطه، باید یا پدرش و یا برادرش حضور داشته باشد و این‌که یکی از دو فرد نامبرده، از داخل افغانستان یا سفارت کشور محل اقامت، رضایت نامه و وثیقه مجردی به صورت رسمی بفرستند. اما پس از سقوط دولت پیشین، محاکم طالبان ترتیب و ارسال رضایتنامه یا وثیقه مجردی را متوقف ساخت. سفارت در هماهنگی با جنرال قونسلگری‌های افغانستان در مشهد و زاهدان، طی سه چهار نامه متوالی و استعلام رسمی و مکرر همراه با تبیین مشکلات و اضطرار متقاضیان که پس ازسقوط هر روز افزایش هم می‌یافتند، هیچ‌گاه پاسخ دریافت نکرد و ریاست امور قونسلی وزات امور خارجه هم فقط در جواب به صورت تکراری می‌نوشت که مطابق طرزالعمل اجراآت صورت بگیرد! در حالی‌که حکم طرزالعمل مشخص بود و اشاره کردیم.

مراجعین شاید تصور می‌کردند که سفارت در این موارد تعلل می‌کند یا کار مردم را اجرا نمی‌کند، در حالی‌که اجراآت خلاف طرازالعمل و بدون ارایه یک راهکار حقوقی از سوی مرکز، پیامدهای چالش‌زای حقوقی داشت که رئیس بخش حقوقی یا سرقونسل و سرپرست سفارت نمی‌توانست این پیامدهای حقوقی را که ممکن فردا دامنگیر شان شود، بر دوش بگیرند و مرکز هم مکررا دستور می‌داد که مطابق طرزالعمل اجراآت نمایید. در عمل نیز گاهی کوچک‌ترین غفلت در این موارد و تختی بسیار اندک از طرازالعمل به خاطر دلسوزی و همکاری با یک مراجعه‌کننده در حال اضطرار، سبب ایجاد درد سر کلان برای برخی همکاران در گذشته شده بود.

ب) عدم تأیید برخی اسناد صادره سفارت در محاکم طالبانی

بی‌منطقی و ندانم‌کاری محاکم افغانستان که اکنون در اختیار سربازان کوه‌نشین و مغاره‌گرد افتاده است و از قوانین بی‌خبر اند و یا خود قوانین عجیبی وضع می‌کنند، درد سر کلان دیگری برای سفارت و مراجعین بود. وقتی وکالتنامه‌ای برای فردی از سوی سفارت صادر می‌شد و تصویر آن رسما از طریق سیستم به وزارت خارجه فکس می‌شد و ریاست امور قونسلی وزارت امور خارجه پس از مراجعه موکل آن را تأیید هم می‌کرد، برای انجام مرحله بعدی که تأیید از سوی محکمه بود، باز محاکم طالبان گاهی کار موکل موجود در افغانستان را اجرا نمی‌کرد و می‌گفت شاهدان وکالتنامه که اثر انگشت شان در وکالتنامه درج شده است باید از ایران به افغانستان بیایند و در محکمه حضور یابند تا وکالتنامه را تأیید کنیم! در حالی‌که این امر نه منطقی و ممکن است و نه در طرزالعمل امور قونسلی چنین چیزی شرط شده است.

2. تحویل سفارت به امارت و پیامدهای حاکمیت سفیر طالبانی در تهران

با توجه به سوابق سیاه و ماهیت ضد تمدنی گروه طالبان، اغلب کشورها از به رسمیت شناختن حکومت غصبی آنان پرهیز کرده اند و هیچ کشوری دوست ندارد با پیشگامی در به رسمیت شناختن این گروه، خود را در بدنامی پیش‌گام سازد. در حدود دو ماه پیش، فضل محمد حقانی که سال گذشته به عنوان سکرتر اول به سفارت آمده بود، از سوی وزارت خارجه طالبان به صورت شفاهی برای دیپلماتان و کارمندان سفارت به عنوان سرپرست جدید سفارت اعلام گردید. دیپلماتان سفارت طی جلسه‌ای، موافقت کردند و تصمیم گرفتند که عبدالقیوم سلیمانی به وزارت امور خارجه ایران برود و موضوع را با وزارت خارجه ایران طرح و موضع دیپلماتان را در این خصوص منعکس نماید. موضع قاطع دیپلماتان آن بود که ما هرگز سفارت را به نماینده طالبان تحویل نخواهیم داد. اگر شما (وزارت خارجه ایران) با طالبان تفاهم کردید، در این صورت ما توان مخالفت و مقابله را با میزبان نخواهیم داشت و سفارت را به شما (وزارت امور خارجه ایران) تحویل می‌دهیم و شما به هرکسی که تحویل دادید، اختیار با خود تان خواهد بود. اما اگر تصمیم طالبان طی ابلاغ رسمی به شما اعلام نشده و شما هم تصمیم به پذیرش سفیر طالبانی ندارید، ما مقاومت خواهیم کرد و سفیر طالبانی را نخواهیم پذیرفت. وزارت خارجه ایران بعد از مراجعه سلیمانی، اطمینان داد که ما قصد پذیرش سفیر طالبانی را نداریم و دیپلماتان موجود و سرپرست بالفعل (عبدالقیوم سلیمانی) به کار خود به صورت معمول ادامه دهند.

پس از این اطمینان وزارت امور خارجه ایران، دیپلماتان با دلگرمی بیشتر، بر موضع قاطع خود ایستادند و حتی تصمیم بر این شد که اگر احیانا حقانی برای مسأله سرپرستی سماجت نمود و یا هیأتی که قرار بود از کابل در آن روزها بیاید، به سفارت آمدند، به نگهبانان ورودی سفارت گفته شود که هیچ کدام را به داخل سفارت راه ندهند.

با این حال، حدس نگارنده چه قبل از رفتن سلیمانی به وزارت امور خارجه ایران و چه پس از آن و اطمینان دادن به عدم سپردن سفارت به طالبان، آن بود که دیر یا زود ایران سفیر طالبانی را خواهند پذیرفت و سخن وزارت خارجه ایران به سلیمانی نیز برای آن است که مسأله خیلی برجسته نشود و به تدریج با عادی سازی قضیه، سفارت در اختیار طالبان قرار گیرد و از بازتاب گسترده رسانه‌ای تحویل‌دهی جلوگیری شود و اعتبار اطمینان وزارت خارجه ایران بی‌تردید تا اطلاع ثانوی و برای چند هفته و نهایتا یک ماه یا دو ماه است. برداشت نگارنده آن بود که ایران سرانجام چیزی را که مصلحت خود و به تعبیر خودشان حکیمانه می‌دانند عملی خواهند کرد (تعبیر حکیمانه چیزی است که در توجیه تعامل دوستانه با طالبان در ادبیات سیاسی برخی مقامات ایرانی موافق با طالب به کار می‌رود). ایران هیچ‌گاه مصالح کلان سیاسی و منافع خود را در تعامل با طالب قربانی چند نفر دیپلمات یا فدای سرنوشت مهاجرین نخواهد کرد؛ مسأله آب هیرمند و بسیاری دیگر از منافع سیاسی و… برای ایران مقدم‌تر از سرنوشت مهاجرین و دیپلماتان سفارت است. هرچند به زعم نگارنده، این تعامل برای مصالح و منافع مورد نظر ایران نیز سرانجام خوش و عاقبت نیکی در پی نخواهد داشت.

سرانجام این حدس به واقعیت تبدیل شد و هفته گذشته وزارت خارجه ایران عبدالقیوم سلیمانی را خواسته و با تعیین ضرب الاجل، از وی خواستند که سرپرستی سفارت را باید به مولوی فضل محمد حقانی واگذار نماید. همکاران سفارت نیز که دیگر گزیر و گریزی از تعامل تهران با امارت طالبانی ندارند، ناگزیر پذیرفتند و سلیمانی تا امروز یکشنبه هفتم حوت/ اسفند 1401 مهلت خواستند تا امور را سامان بدهند و بعد از لاک کردن تمام سیستم‌ها و دفاتر، کلید سفارت را به مقامات وزارت خارجه ایران تحویل خواهند داد و آنان به افراد مورد نظر خود تحویل دهند. سرانجام امروز این روند تحویل‌دهی تکمیل گردید و همه چیز پایان یافت و دیپلماتان به صورت جمعی پس از حضور مقامات وزارت خارجه ایران، از سفارت بیرون آمدند و طالب بر سفارت افغانستان در تهران سلطه یافت و جایگزین دیپلماتان سابق گردیدند.

به نظر می‌رسد که پذیرش سفیر طالبانی راه را برای احتیاط‌ورزی‌های بعدی ایران سد خواهد نمود و تعامل در این سطح، با چند چالش جدی و پیامدهای نامیمون سیاسی برای ایران و نیز با چالش جدی اداری برای سفارت افغانستان در تهران و معضلات فروانی برای مهاجرین افغانستانی در ایران همراه خواهد بود که به صورت گذرا مورد اشاره قرار می‌گیرد.

2-1. عهد شکنی و عدم قابلیت اعتماد طالبان

 

ادامه مطلب در لینک زیر

  http://s-salimi.blogfa.com/post/338  

 af.shafaqna.com

 



  • کلمات کلیدی :
  • انجمن صلح طلبان افغانستان ::: دوشنبه 101/12/8::: ساعت 7:48 عصر

    با طالبان و طالبانیسم چه باید کرد؟ هویت‌گرایی (قسمت اول)

     

    مقدمه نخست: طالبان و طالبانیسم، داعش، بوکوحرام و جنبش‌هایی از این قسم، پدیده‌های بنیادگرایی هستند که زمینه‌های پیدایش آنها دستکم به نیم قرن گذشته بازمی‌گردد.

    بنیادگرایی خود یک پدیده جهانی جدید و پسامدرن است.

    در حقیقت پیشینه جنبش‌های بنیادگرایی به عصر پسامدرن باز می‌گردند.

    تمام این جنبش‌ها به نوعی سرچشمه هویت‌گرایی دارند.

    بنیادگرایی و هویت‌گرایی تنها به جهان اسلام و منطقه خاورمیانه اختصاص ندارد، جریان راست افراطی، یا نئوفاشیست‌ها که به شدت در اروپا و آمریکا رشد و گسترش پیدا کرده اند، از جمله پدیده ترامپیسم، همه اینها پدیده‌های بنیادگرا و متعلق به عصر پسامدرن هستند.

    جنبش‌های زیست محیطی و فمنیسم، اینها نیز جزء پدیده‌های پسامدرن بوده و با جریان بنیادگرایی، تاریخ مشترک دارند.

    در میان فمنیست‌ها، جریاناتی وجود دارند که به بنیادگرایی و هویت‌گرایی تعلق دارند، مانند فمن‌های افراطی و لسبیانیست‌های سیاسی. لسبیانیست‌های سیاسی، مردان را دشمنان خود می‌پندارند، و فمنیست‌هایی را که تن به ازدواج با مردان می‌دهند، به همخوابگی با دشمنان خود متهم می‌کنند.

    این توضیح لازم است که هر انسانی و هر جامعه‌ای ناگزیر از هویت و هویت‌یابی است، چون بدون علامت و نشانه و مشخصه که نمادهای هویتی هستند، هیچ انسان و جامعه‌ای وجود ندارد.

    اما، هویت‌گرایی با هویت‌یابی متفاوت است.

    هویت‌گرایی، اصیل شمردن یک هویت و تقابل با هویت‌های دیگر است.

    هویت‌گرایی در ذات خود ستیزه‌جوست.

    هویت‌گرایی در هر کجای جهان و در هر لباسی که باشد، خطرناک است.

    عقاید و باورهای انسان در هر آئینی که تعریف می‌شوند، نباید به هویت تبدیل شوند، که اگر شدند، خطرناک می‌شوند.

    هویت‌ها تقریباً تغییرناپذیر هستند.

    اما، انسان بنا به طبیعت و سرشت خود موجودی است که دائماً در حال تغییر و شدن است.

    اگر یک مذهب و یا یک آئین به باورها و عقاید انسان و جامعه‌ها تبدیل می‌شود، مغایرتی با اصل تغییرپذیری او ندارند.

    چون در گذر زمان، تنها پوسته و نامی ‌از آن عقاید و باورها و آئین باقی می‌ماند، محتوای آن به کلی دگرگون می‌شود.

    خطر از جایی شروع می‌شود که یک امر تغییرپذیر با یک امر تغییرناپذیر با یکدیگر درآمیزند.

    اگر بخواهیم در یک عبارت ساده بنیادگرایی را تعریف کنیم، بنیادگرایی زمانی به وجود می‌آید که عقاید و باورهای انسان به هویت تبدیل شوند.

    یکی از ویژگی‌های بنیادگرایی جهان وطنی است.

    به دیگر سخن، هویت‌گرایی بی‌وطن است.

    به وطن اعتنا و اهتمامی ندارد.

    آبادانی و ویرانی وطن نزد بینادگرایی شأن یکسانی دارند.

    اگر به آبادنی وطن بیاندیشد، نه از باب وطن دوستی، بلکه از باب ناگزیری و ضرورت‌های بسط قدرت سیاسی در مقاصد جهان وطنی است.

    مطالبی که در این مقدمه به فهرست شرح دادم، توضیح و تبیین این واقعیت است که، چون بنیادگرایی یک پدیده جهانی و به دنیای متأخر تعلق دارد، راه حل آن نیز جهانی است.

    اگر اراده‌ای در جهان برای حل بنیادگرایی وجود نداشته باشد، مسئله طالبان نه تنها حل نمی‌شود، بلکه باید در آینده شاهد باشیم که امارت داعش هم در نقطه دیگری از همین منطقه ظهور پیدا کند. در ورود به مسئله نشان خواهم داد که چنین اراده‌ای وجود ندارد.



  • کلمات کلیدی :
  • انجمن صلح طلبان افغانستان ::: سه شنبه 100/11/19::: ساعت 5:58 عصر

    با طالبان و طالبانیسم چه باید کرد؟ انتخاب (قسمت دوم)

     

    مقدمه دوم: قاعده حرمت انسانی این است که وقتی انسان و جامعه در شرایط آزادی و آگاهی کامل قرار دارند، در انتخاب میان بد و خوب، تسلیم بد نشوند، و به انتخاب خوب مبادرت کنند.

    با این وجود فقدان آزادی و آگاهی سالب حرمت انسانی نمی‌شوند و الا قاعده عقوبت و مجازات منتفی می شدند.

    همچنین، به حکم عقل، وقتی جامعه در معرض آزادی و آگاهی کامل قرار ندارد، کنشگران سیاسی و اجتماعی، می باید جامعه را با آگاهی و اطلاع رسانی در شرایط نسبی آزادی و آگاهی قرار دهند، تا میان بد و خوب، انتخابی در خور یک جامعه اخلاقی انجام دهند.

    اما، واقعیت زندگی اجتماعی و سیاسی همیشه از این قواعد تبعیت نمی‌کنند، نه تنها این، بلکه به عکس، همه امور واقع مانند یک زنجیره به هم پیوسته دست به دست می‌دهند تا جامعه در شرایط انتخاب اخلاقی قرار نگیرد.

    این زنجیره مرکب از یک رشته ضرورت‌ها و الزاماتی است که در همه جوامع وجود دارند.

    با این وجود هر فرد انسانی، در محدوده زندگی خود می‌تواند و حق دارد تا به حکم قاعده حرمت انسانی، تا پای مرگ انتخاب خود را، تا انتخاب خوب به تعلیق بگذارد.

    اما نمی‌توان انتخاب جامعه را تا پای مرگ به انتخاب خوب در تعلیق نگاه داشت.

    واقعیت‌ها به ویژه در حوزه سیاست و اقتصاد سرسخت‌تر از آن هستند تا جامعه منتظر انتخاب خوب و خوب ترین باشد.

    قاعده انتخاب عقلایی هم که در علوم انسانی مورد استفاده قرار می‌گیرد، ناظر به چنین انتخابی است.

    واقع این است که خیر و شر، نیک و بد در دنیای امروز آمیخته به هم هستند.

    در حوزه پزشکی که بنا به قاعده، تجربی‌ترین حوزه زندگی اجتماعی است، مصرف یک دارو قسمتی از بدن را خوب و قسمت دیگری از بدن را مختل می‌کند.

    انتخاب یک شغل و استخدام در یک سازمان، بخشی از نیازهای معیشتی را تامین می‌کند، اما بخشی از استقلال فردی و انتخاب‌های فردی را قربانی هدف‌های سازمانی می‌کند.

    اگر بخواهید در یک سازمان کار، مستقل بمانید و به ابزار کار و سلطه مدیریت تبدیل نشوید، اگر اخراج نشوید، پیشرفت نمی‌کنید.

    آمیختگی خوب و بد در اغلب داد و ستدهای ما وجود دارند، بدون آن زندگی کردن محال می‌شود. انتخاب و ساخت یک داروی خوب و خالی از هرگونه زیان در پزشکی، مستلزم داشتن علم کامل است.

    علم کامل وجود ندارد، تمام علوم نسبی و در معرض ابطال قرار دارند.

    در حوزه زندگی اجتماعی و سیاسی هم وضع به همین قرار است.

    یک انتخاب خوب:

    الف) مستلزم علم کامل است:

     این علم نه وجود دارد، و اگر وجود هم داشته باشد، همگانی نیست. علم ما به امور واقع نسبی است.

    ب) مستلزم روشنایی است:

    این در حالی است که رویدادهای سیاسی به شدت در معرض ابهام و تاریکی قرار دارند.

    ج) مستلزم اجماع است:

    در گذشته امکان اجماع وجود داشت. اما در دوران امروز که تمام زندگی و افکار جامعه آمیخته به روایت‌های پُست مدرن است، امکان اجماع از میان رفته است. دیگر هیچ روایت کلانی وجود ندارد که پاسخگوی تمام خواست‌ها و اندیشه‌ها در جامعه باشد.

    د) انتخاب خوب، مستلزم فقدان گروه‌بندی‌هایی است که هر یک برای خود نقش هژمونی برتر قائل نشود.

    نویسنده به این موضوع آگاه است که نقش کنشگران سیاسی و روشنفکران، همگانی کردن علم نسبی، روشنگری، ابهام‌زادیی و اجماع‌سازی ایده‌ها و راه حل‌ها، و پرهیز از رابطه زور و قدرت است، به ترتیبی که بازدارنده سیاست مطلق‌العنان گردد.

    اما در شلوغی زندگی سیاسی، و ابهام‌ها و تکثر فزاینده ایده‌ها و راه حل‌ها، عملاً نقش روشنفکران به مثابه قطره‌ای است که در دریای خروشان سیاست محو می‌شود.

    در گذشته این نقش می‌توانست موج ایجاد کند، اما امروز دریا خود متلاطم است، و ایجاد موج در دریای متلاطم، تنها با یک سونامی ممکن است. جریان روشنفکری هیچگاه سونامی نبوده است.



  • کلمات کلیدی :
  • انجمن صلح طلبان افغانستان ::: سه شنبه 100/11/19::: ساعت 5:57 عصر

    با طالبان و طالبانیسم چه باید کرد؟ عملیات انتحاری (قسمت سوم)

     

    در سال 2001 دولت افراطی و بنیادگرای طالبان سقوط کرد. طرفداران طالبان از همان زمان بیکار ننشستند و عملیات انتحاری خود را شروع کردند.

    نقطه هدف عملیات آن ها هیچ محدوده‌ای نداشت. از سربازان آمریکایی تا نیروهای دولتی افغانستان گرفته تا خبرنگاران، اتباع خارجی، و افرادی که به هدف‌های بشردوستانه به افغانستان سفر کردند تا مدارس، مساجد، بیمارستان‌ها، خیابان‌ها و حمله به جمعیت‌های خیابانی، و کشتن زنان و کودکان.

    نکته بسیار با اهمیتی که همیشه برای نگارنده این سطور مسئله بوده، و نتوانسته است جوابی برای آن بیابد، این است که چرا تاکنون از ده ها و صدها تن از افرادی که در عملیات انتحاری (اعم از داعشی یا طالبانی)، دستگیر شده‌اند، اما هنوز یک مصاحبه جدی و حتی بحث و جدل جدی، با آنها منتشر نشده است؟

    طرح این پرسش‌های اساسی که، چرا کودکان را به قتل می‌رساندید؟

    کدام آئین می‌گوید، کودکان گناهکار هستند؟

    چرا به بیمارستان‌ها حمله می‌کنید و بیماران را به قتل می‌رسانید؟

    چرا در خیابان ها و در معابر عمومی، و در میان جمعیت، افرادی را به قتل می‌رسانید، که معلوم نیست آنها کیستند، چیستند، چه گناهی مرتکب شده‌اند، دارای چه عقیده و آئینی هستند؟ شاید عقاید آنها با فرد انتحاری همراه باشد، گناه او چیست؟

    اگر در گوگل فارسی و انگلیسی عناوینی مثل مصاحبه یا گفتگو، بحث یا پرسش و پاسخ با افراد انتحاری، را جستجو کنید، عملاً چیزی نمی‌یابید. در گوگل فارسی دو مصاحبه در سایت آپارات وجود دارد، اما هیچ محتوایی را نشان نمی‌دهد. 

    تنها یک مصاحبه با طراح عملیات انتحاری در زندان‌های بغداد صورت گرفته، تنها پاسخی که او می‌دهد، این است که، شیعیان کافر هستند و باید کشته شوند. هیچ بحث و گفتگو و پرسش‌های جدی‌ای که عرض کردم در میان نیست. یک مصاحبه هم با یک بمب‌گذار داعشی در تریبون زمانه منتشر شده است، او بر کافر بودن شیعیان تاکید می‌کند، و حداکثر حرفی که از زبان او می‌شنوید این پرسش و پاسخ است:

    «آن‌جا [در قلمرو دولت اسلامی داعش] صحنه سر بریدن هم دیدید؟

    پاسخ: بله آن‌جا صحنه سر بریدن هم دیدیم، آن‌ها روی مموری کارت آورده بودند و خودشان تماشا می‌کردند.

    دلت برای آن‌هایی که سرشان را می‌بریدند نمی‌سوخت؟

    پاسخ: نخیر

    مطمئنی که دلت برایشان نمی‌سوخت؟

    پاسخ: (پس از مدتی سکوت) نه»

    به سادگی می‌توان مدعی شد، انتحاری‌ها افراد ناآگاهی هستند، اما نمی‌توان مدعی شد، همه کسانی که عملیات انتحاری انجام می‌دهند، افراد مزدوری باشند.

    دهها ویدئویی که از انتحاری‌ها وجود دارد به خوبی روشن می‌کند که اغلب آنها به خاطر عقاید و باورهای خود، عملیات انتحاری انجام می‌دهند.

    اما، صرف داشتن عقیده همه واقعیت نیست. واقعیت دیگر که مهمتر است، بازماندگی از جریان توسعه، فقر اقتصادی و فرهنگی، و تضادهای اجتماعی است.

    علاوه بر این، نمی‌توان از تضادهای جهان فقیر و جهان غنی چشم پوشی کرد. در دو مقاله جامعه شناسی تروریسم به تفصیل این تضادها را شرح داده‌ام .

    اما واقعیت این است که تضادهای جهان فقیر و جهان غنی در دهه‌های پیشین، و افزایش سطح آگاهی‌های اجتماعی و آگاهی از وضعیت طبقاتی به موجب گسترش شبکه‌های اجتماعی و انتشار اطلاعات، وضعیتی نیست که دیگر برای مردمان محروم و ستمدیده در این کشورها قابل قبول باشند.

    آنها به حق و به درستی بخشی از این محرومیت‌ها و تضادها را ناشی از بهره‌کشی‌های جهان غنی نسبت به جهان فقیر می‌شناسند.



  • کلمات کلیدی :
  • انجمن صلح طلبان افغانستان ::: سه شنبه 100/11/19::: ساعت 5:56 عصر

    با طالبان و طالبانیسم چه باید کرد؟ افغانستان تغییر (قسمت چهارم)

     

    ایدئولوژی‌پردازان افراط‌گرایی و تروریسم بر بستر این تضادها، شرایط مساعدی برای فریب و جذب طبقات محروم می‌یابند.

    مصادره آیات قرآن و روایات، ابزار خوبی برای جذب این طبقات، و ایجاد یک ارتش ذخیره تروریستی است.

    واقعیت این است که دو کشور افغانستان و پاکستان کانون پرورش افراط‌گرایی و تروریسم هستند.

    در این دو کشور مدارس و حوزه‌های علمی وجود دارند که افراد فقیر و فرودست را جذب می‌کنند، و به آنان آموزش‌های مذهبی و ایدئولوژیک می‌دهند. آموزش‌هایی برخاسته از اسلام سیاسی عقب‌مانده و متحجر.

    دانش‌آموختگان این مدارس، هر یک مانند یک بمب اعتقادی می‌مانند که در سرتاسر دو کشور افغانستان و پاکستان، عقاید متحجر مذهبی خود را در سینه محرومان می‌ترکانند.

    پیدا کردن بودجه این مدارس که از سوی دولت‌های خارجی صورت می‌گیرد، کار چندان دشواری نیست.

    استفاده از تضادهای اجتماعی و فقر، بهترین و مناسب‌ترین محمل جذب نیروها و افراطی کردن عقاید آنهاست.

    نادیده گرفتن این واقعیت‌ها و پیدا نکردن یک راه حل اساسی، از عوامل مهم وضعیت امروز افغانستان و سیطره مجدد طالبان بر این سرزمین است.

    حاصل چنین وضعیتی جنگ داخلی بیست ساله افغانستان، پس از سقوط طالبان در سال 2001 است.

    روزی نبود که گزارشی از عملیات انتحاری و کشته شدن صدها نفر در افغانستان به گوش نرسد.

    در این بیست سال چندین کشور در وضعیت داخلی افغانستان حضور مستقیم داشتند.

    کمک‌های بین المللی با وجود دولت‌های فاسد و ناکارآمد، حاصلی جز افزودن بر تضادهای اجتماعی دربرنداشته است.

    دموکراسی تنها به رقابت نخبگان و دجاله‌های سیاسی و گروه‌بندی‌های زور‌پرست، محدود شده بود.

    مردم در این دموکراسی هیچ مشارکتی نداشتند. در آخرین انتخابات ریاست جمهوری از مجموع 9 میلیون  و ششصدهزار نفر کسانی که واجد شرایط رای بودند، تنها یک میلیون و هشتصدهزار نفر رای دادند، یعنی تنها 19 درصد از مردم در انتخابات شرکت کردند.

    از میان این تعداد اشرف غنی با احتساب تقلب، تنها 920 هزار رای، یعنی با کمتر از 10 درصد جمعیت رای دهندگان، به ریاست جمهوری انتخاب شد.

    روشن است که این دموکراسی نبود، فساد آشکار در پوشش دموکراسی بود.

    به همین دلیل است که وقتی با مردم مصاحبه می‌کنند، می‌گویند از دموکراسی خسته شده‌اند، و طالبان فرصت را مغتنم می‌شمارد و علیه دموکراسی سخن می‌گوید.

    بیست سال جنگ، فساد دستگاه دیوانسالاری، فقر، توسعه نیافتگی، به سُخره گرفتن دموکراسی، وضعیتی نبود که قابل دوام باشد.

    وقتی دولت دست نشانده نتوانست مشارکت مردم را در سرنوشت کشور جلب کند، بستر مناسبی برای جذب در گروهای تروریستی فراهم می‌شود.

    به همین دلیل است که وقتی طالبان حرکت خود را شروع کرد، با هیچ مقاومتی مواجه نشد، و گزارشی از جنگ و درگیری جدی میان طالبان، نه با مردم و نه با ارتش ارائه نشده است.

    چه باید کرد؟

    جامعه امروز افغانستان تغییر پیدا کرده است.

    طالبان هم بنا به گزارش‌ها تا حدودی تغییر پیدا کرده اند.

    گفته می‌شود : «اگر امروز طالبان نمی‌تواند بی‌درنگ همه چیز را از ریشه درآورد، اتفاقاً به این دلیل نیست که تغییر کرده است: نه! چیزی که طالبان می‌خواهد آن را از ریشه درآورد، ریشه‌دارتر شده و دیگر نمی‌تواند به سادگی آن را ریشه‌کن کند.

    ویژگی‌های زیست مدرن (از مسائل فرهنگی تا امور زنان) در این سال‌ها در افغانستان به سرعت رشد کرده و ریشه دوانده و دیگر نمی‌توان همه چیز را به سادگی خراب کرد.

    در واقع طالبان تغییر نکرده، جامعه افغانستان تغییر کرده و طالبان برای ریشه‌کن کردن مدنیت و مدرنیته این جامعه به زمان و برنامه‌ریزی بلندمدت نیاز دارد.

    اگر جامعه امروز افغانستان تغییر کرده است، نتیجه گسترش زندگی اطلاعاتی و شبکه‌های اجتماعی است.

    طالبان نیز خواهی نخواهی در معرض این تغییرات بوده است.

    و الا یک گروه بنیادگرا و سرسخت، به ترتیبی که در دوران حاکمیت اولیه آنان شاهد بودیم، اعتنایی به تغییر جامعه مدنی افغانستان ندارد.



  • کلمات کلیدی :
  • انجمن صلح طلبان افغانستان ::: سه شنبه 100/11/19::: ساعت 5:55 عصر

    دکتر احمد فعال آبان 20, 1400

     

    گفته می‌شود، یکی از دلایل تحجر و عقب‌ماندگی و سرسختی طالبان، فقدان زندگی شهری است.

    حرف درستی است، اما در همین سال های اخیر، زندگی در قطر و کشورهای هم‌جوار عربی، ارتباط با دیپلمات‌ها و دول خارجی، چندین سال مذاکرات طولانی در دوحه قطر با مقامات آمریکایی، تجربه شکست طالبان در جنگ 2001 و متحد شدن جهان علیه آنها، بازگشت مجدد با آگاهی از وضعیت بین‌الملل، و نیاز آنها به کسب مشروعیت، چیزی نیست که بگوئیم طالبان تغییر نکرده است.

    ارتش ذخیره آنها نیز، کم یا بیش از این تجربه‌ها برخوردارند.

    رهبران طالبان تجربه زیست خود را به طبقات پایین‌تر انتقال خواهند داد.

    تغییر طالبان، تغییری نیست که انتظارات دموکراتیک را تامین کند. این تغییر فاصله گرفتن از طالبانیسم بیست سال پیش است.

    تردیدی نیست که هرنوع تحلیل و استدلالی برای توجیه یک جریان بنیادگرا و عقب‌ماند و خشونت‌گرا، کار شایسته‌ای نیست، اما باید دید که با واقعیت چه باید کرد؟ باید همه واقعیت را آنچنان که هست بازگفت، تا بتوان راه حلی برای آن پیدا کرد.

    واقعیت این است که طالبان با تکیه به زمینه‌های اجتماعی و سیاسی در افغانستان، و با تکیه بر تضادهای اقتصادی و فقر و مدار بسته توسعه و عقب‌ماندگی، پس از بیست سال و برای بار دوم توانسته است خود را بر ویرانه‌های یک دیوانسالاری فاسد و ناکارآمد، به ظهور برساند، چه باید کرد؟

    در اینجا سه راه حل ممکن را شرح خواهم داد. شاید راه حل چهارم و پنجمی وجود داشته باشد، که از دید نگارنده پنهان مانده باشد. اما آنچه که به ظاهر می‌نماید این راه حل‌هاست:

    1- تشکیل یک جبهه متحد نظامی مرکب از نیروهای بین المللی، و شکست طالبان برای بار دوم

    2- انتظار برای قیام سراسری و شکست طالبان به وسیله مردم

    3- به رسمیت شناختن طالبان و عادی‌سازی روابط با جهان

    نقد راه حل نخست: تشکیل یک جبهه متحد نظامی و شکست طالبان برای بار دوم، یعنی بازگشت به بیست سال قبل، یعنی بازگشت به نقطه صفر.

    چه تضمینی هست که بیست سال بعد، برای بار سوم طالبان ظهور پیدا نکند؟

    چه کسی می‌توانست ده سال یا پنج سال پیش در مخیله خود بگنجاند، که بار دیگر طالبان بر تمامیت سرزمین افغانستان حاکم می‌شود، و امارت اسلامی را تشکیل می‌دهد؟

    وقتی بن لادن و ملاعمر به قتل رسیدند، مرگ طالبان و طالبانیسم را قطعی شماردند، هیچکس نمی‌توانست حتی در خواب تصور کند، بار دیگر طالبان با اقتدار بیشتر افغانستان را تصرف کند.

    کدام عقل سلیم می‌پذیرد، بار دیگر یک جنگ بر افغانستان تحمیل شود، و صرفاً با این هدف که افغانستان به نقطه صفر بازگشت کند؟ که چه اتفاقی بعد بیافتد؟ با چه امیدی؟ چه رویکردی؟ کدام ساختار سیاسی و اقتصادی؟

    آیا همچنانکه محبوبه سراج نماینده پارلمان افغانستان می‌گوید، شرمگینانه نیست؟

    این راه حل بسیار خطرناک هم هست، از این جهت که با منزوی کردن طالبان، افغانستان را به کانون تکثیر و پرورش تروریسم در جهان تبدیل خواهیم کرد.

    بعید نیست که گروه‌های القاعده، داعش و بوکوحرام، خود را در افغانستان بازسازی نکنند، و از آنجا زمینه تحرک عملیات تروریستی در منطقه و با هدف شکل‌گیری و گسترش امارت اسلامی، تدارک دیده نشود؟

    به علاوه این خطر هم وجود دارد که با انزوای طالبان، و ناتوانی در اداره کشور، به کشت خشخاش روی بیاورند، و جامعه بین‌الملل را محل ترانزیت قاچاق محصولات مخدر بسازند.

    طالبان با پول حاصل از کشت و تولید خشخاش، اگرچه نمی‌تواند جامعه افغانستان را اداره کند، اما هزینه کنترل آن را بدست می‌آورد.

     

    نقد راه حل دوم: اگر جامعه جهانی بخواهد در انتظار قیام سراسری و شکست طالبان به وسیله مردم باشد، گمان می‌کنم، یک توهم بیش نباشد.

    به خاطر عشق به افاغنه، قصد اهانت به مردم افغان را ندارم. از سال 1919 یعنی حدود 102 سال پیش، که افغانستان استقلال خود را از انگلستان بدست آورد، تاکنون شاهد هیچ قیام و انقلاب مدنی نبوده‌ایم.

    از سال 1357 دولت‌های وابسته به روسیه بر این کشور حاکم شدند، و از آن زمان تا امروز، افغانستان به مدت 43 سال درگیر جنگ داخلی است.

    هیچ زمینه مدنی برای یک قیام سراسری وجود ندارد، خاصه آنکه طالبان طرفداران زیادی دارد، و ای بسا بخش اعظمی از مردم افغانستان با رویه شریعتمدار کردن کشور با طالبان همراه هستند.

    خاصه آنکه می‌دانیم یک گروه مسلح و راسخ نیازی به اکثریت مردم ندارد، با یک اقلیت مسلح و با انگیزه هم می‌توان کشور را کنترل کرد.

    طالبان در اجرای شریعت بسیار بسیار سرسخت هستند.

    انتظار قیام در افغانستان جز انتظار تداوم یک جنگ داخلی نیست.

    سرانجام این جامعه افغانی و مردم ستمدیده آن دیار است که قربانی این انتظار خواهند شد.

    اگر بخواهیم قیام مردم را محدود به اقدامات مسلحانه احمد شاه مسعود در قلعه پنچشیر کنیم، همه چیز در ابهام است.

    چون نه زمان آن معلوم است، نه وسعت درگیری آن معلوم است، و نه پیامدهای آن.

    به علاوه وضعیت بخشی از جامعه که به لحاظ اعتقادی جزو ارتش گسترده طالبان هستند، در آینده این قیام و حتی در صورت پیروزی معلوم نیست.

    جنگ داخلی، محتمل‌تر به نظر می‌رسد.

    اولاً چه کسی و کدام دولت قرار است احمد شاه مسعود را تجهیز کند؟

    اینگونه سرسپرده‌سازی، نه آینده خوبی برای این قیام قابل تصور است، و نه آینده خوبی برای قیام‌کنندگانی که به یمن سرسپردگی کار خود را شروع می‌کنند.

    فردای پس از پیروزی بر طالبان، با بمب‌گذاری‌ها، زمینه‌های آموزشی و فرهنگی و مذهبی طالبانیسم، چه می‌کنند؟

    به علاوه خود احمد شاه مسعود، قصد براندازی امارت طالبان را ندارد.

    او همواره بر گفتگو و جستجوی یک راه حل برای مصالحه با طالبان سخن می‌راند.

    او واقعیت طالبان را پذیرفته است، نیک می‌داند، انکار واقعیت مانع دست یافتن با یک راه حل جدی است.

    نقد راه حل سوم: باور نگارنده این است که امروز چه بخواهیم و چه نخواهیم، باید طالبان را به عنوان یک واقعیت به رسمیت شناخت.

    راه حل خوبی نیست، انتخاب خوبی نیست، اما انتخاب دیگری وجود ندارد.

    راه حل‌های اول و دوم، یکی بدتر و یکی ناممکن به نظر می‌رسد.

    از این نظر، جامعه جهانی ناگزیر به تسلیم شدن در برابر ضرورت‌های جامعه افغانستانی، و به رسمیت شناختن امارت اسلامی است.

    زین پس با تصمیم‌های درست و اندیشیده شده، می‌توان انتخاب بد را به انتخاب خوب برگرداند.

    معتقدم جامعه جهانی نه تنها باید طالبان را به رسمیت بشناسد، بلکه با کمک‌های مادی و معنوی به طالبان، آنها را به سمت عادی‌سازی روابط با آمریکا و اروپا هدایت کنند.

    هر چند قرائن می‌گویند، و هزینه‌سازی بیش از صدها میلیارد دلار در افغانستان (و شاید هزاران میلیارد دلار) به روشنی می‌گویند، دول غرب و آمریکا به دلایلی از جمله حفظ «مدار بسته تروریسم و مبارزه با تروریسم»، تمایل جدی‌ای برای حل مسئله افغانستان نداشتند.

    اما آگاهان سیاسی که مسئولیت اخلاقی در برابر جامعه جهانی دارند، باید بدانند هر نوع جبهه‌گیری علیه طالبان، اندیشه غرب‌ستیزی را تقویت و امارت بنیادگرایی را به سمت یک دولت غیرنرمال هدایت می‌کند.

    کمک مادی و معنوی به طالبان، حداکثر امارت اسلامی افغانستان را به یک دولت دیکتاتوری مانند عربستان تبدیل می‌کند.

    با کمک‌های بیشتر و بسترسازی برای توسعه و آبادانی افغانستان، این قسم از دیکتاتوری هم در زمانه امروز خیلی دوام نخواهد آورد.

    به تدریج این طالبان است که تسلیم واقعیت‌های ناشی از توسعه خواهد شد.

    عادی‌سازی، دشمن بنیادگرایی افراطی است.

    عادی‌سازی مرگ بنیادگرایی افراطی است.

    بنیادگراها برای فرار از فراگرد عادی‌سازی، دو قطبی «ستیز و وابستگی» را تبلیغ می‌کنند.

    فکر می‌کنند، اگر با دول آمریکا و غرب روابط عادی داشته باشند، به منزله وابستگی با این کشورهاست.

    از خود نمی‌پرسند، مگر کشورهای چین و روسیه و ژاپن و ده ها کشور دیگر، که روابط عادی با آمریکا و اسرائیل و غرب دارند، وابسته و سرسپرده آنها هستند؟ خاصه آنکه امروز دوران سرسپردگی به سررسیده است.

    حتی سرسپرده‌ترین کشورها از استقلال نسبی برخوردار هستند.

    گذشت آن زمانی که در کاخ سفید تصمیم می‌گرفتند، و کشورهای سرسپرده گوش به فرمان می‌ایستادند.

    گذشت آن زمانی که با یک عطسه آمریکائیان، سکته به جان کشورها سرسپرده می‌افتاد. با عادی‌سازی کردن روابط خارجی با طالبان، طالبانیسم از میان خواهد رفت.



  • کلمات کلیدی :
  • انجمن صلح طلبان افغانستان ::: سه شنبه 100/11/19::: ساعت 5:55 عصر

    «بایدها» و «نباید»های دستیابی به صلح

    چه باید کرد تا صلح در جامع? های انسانی به عنوان یک هدف نهایی در سیاست پذیرفته شود و در نظام عقلانی و اخلاقی شهروندان به ارزشی پایدار تبدیل گردد؟ در پاسخ به این پرسش بنیادین، دو وجه سلبی و ایجابی یا بایدها و نباید هایی را می توان درنظر گرفت که به باور صاحب این قلم، مهم ترین و اساسی ترینِ آن ها از این قرار است:

     

    یکم. نبایدها

     

    1.دوری جستن از ادبیات خشونت آمیز و نفرت انگیز

     در وجه سلبی، بیش از همه باید از ادبیات خشونت آمیز و گفتار تنفر انگیز دوری جست. ادبیات خشونت آمیز و نفرت انگیز از طریق کلام، نوشتار، شکل، صدا، تصویر و حجم در قالب های گوناگون می کوشد خشونت گری و نفرت پراکنی را به عنوان یک ارزش اخلاقی، مذهبی و ایدئولوژیک در جامعه ترویج کند. استفاده از فیلم، سریال های تلویزیونی، تئاتر، سرود و ترانه، شعر، برنامه های مستند، سخنرانی و حتی اخبار، می تواند حامل ترویج خشونت و نفرت در میان مردم به ویژه جوانان باشد. مهم ترین عوامل برانگیزند? خشونت عبارت است از قدرت طلبی، انتقام جویی، سودجویی مادی، تصورِ انجام وظیف? اخلاقی و دینی، یا خودنمایی. تبعیض و نابرابریِ غیر عادلانه نیز می توانند اشخاصی را به اِعمال خشونت وادارد. نیز می توان به این فهرست، موارد دیگری همچون ناامیدی، سرخوردگی و افسردگی را افزود.

    لازم است خطرات سهمگین خشونت گرایی و نفرت پراکنی را از راه های گوناگون به ویژه برنامه های آموزشی و پرورشی در مدارس و دانشگاه ها، تألیف و ترجم? کتاب و مقاله، و نیز رسانه های گروهی با مردم درمیان نهاد. باید با صدای رسا اعلام کرد آنان که در سخنان و نوشته های خود، خشونت را تقدیس می کنند و سّم افکار خشونت آمیز را به شریان های جامعه تزریق می کنند، عاملان اصلی برافروختن آتش جنگ اند. آنان که بذر نفرت در جامعه می کارند و تنفر را به عنوان یک ارزش اخلاقی ترویج و تلقین می کنند، در جنایات ناشی از ستیزها و درگیری ها سهیم و شریک اند.

     ترویج و تقدیس خشونت و نفرت، لاجرم به جنگ می انجامد. جنگ برخلاف تصور نادرست بعضی قدرتمندان، قدرت ساز نیست، بلکه طاقت سوز و قدرت برانداز است. هیتلر، موسولینی، استالین، صدام حسین و خِمِرهای سرخ در کامبوج، از جنگ و به کارگیریِ خشونت چه چیزی به چنگ آوردند، جز نابودی میلیون ها انسان، ویرانی سرمایه های فرهنگی و تمدنی، کشتار، شکنجه و مرگ؟ بنابراین هرگاه تقدیس و ترویج خشونت در جامعه ای اتفاق بیفتد، روشنفکران، کنشگران اخلاقی، عالمان دینی و فعالان سیاسی، باید زنگ های هشدار باش را به صدا درآورند و اعلام کنند که خطرهای سهمگین و خانمان براندازی در راه است، و همه وظیفه دارند آتش سوزان خشونت طلبی و نفرت پراکنی را با آب ذلال آگاهی بخشی، عقلانیت، دوراندیشی، اخلاق، صبر و مدارا خاموش کنند.

     

    2. پرهیز از دشنام گویی و تحقیر

    سیاستمدارانی که همانند دونالدترامپ رئیس جمهوری کنونی ایالات متخد? آمریکا به راحتی به همتایان خود توهین می کنند و با کلمات رکیک و زشت آنان را مورد خطاب قرار می دهند، آیا به ترازِ احترام متقابل، اعتماد، هم اندیشی و همکاری در مسیر صلح کمک می کنند و یا زمینه ساز روابط خصمانه، کارشکنی، بی اعتمادی، تحریم و جنگ هستند؟ اینکه نیکولاس مادورو رئیس جمهوری ونزوئلا، مایک پنس معاون رئیس جمهوری آمریکا را «افعیِ سّمی» بنامد(www.isna.ir/news/97040703769)،آیا نشانگر ادب، نزاکت و کرامت انسانی او است، یا نشان می دهدکه چنین شخصی بهر? لازم از اخلاق، نزاکت و تربیت فردی و سیاسی ندارد؟ گیریم که معاون رئیس جمهوری آمریکا، بدسابقه ترین و خطاکارترین انسان روی زمین باشد؛ آیا الزمات اخلاق شخصی و سیاسی به رئیس جمهوری ونزوئلا اجازه می دهد که انسانی را افعی سّمی بنامد؟ وانگهی، ناشایستی های فکری و عملی دیگران، به هیچ وجه رفتار ناشایست مخالفان و حتی معاندان آنان را توجیه نمی کند. درهرحال، توهین، تحقیر و دشنام، بیش از تخریب شخصیت فردی که هدف قرار گرفته، خودِ توهین کننده را رسوا و تخریب می کند.

    در ادیان ابراهیمی و غیر ابراهیمی، دشنام گویی و توهین، آشکارا به عنوان کاری خلاف اخلاق و ناشایست نهی شده است. به عنوان نمونه، در سوره ها و آیاتی از قرآن، مومنان از به کاربردن کلمات رکیک و توهین آمیز دربرابر مخالفانِ خویش بازداشته شده اند. در سور? انعام آمده است: « وَلَا تَسُبُّوا الَّذِینَ یَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ فَیَسُبُّوا اللَّهَ عَدْوًا بِغَیْرِ عِلْمٍ...»(قرآن، آیه 108: 1379)؛ یعنی: « و آنهایی را که جز خدا می خوانند، دشنام مدهید که آنان از روی دشمنی[و] به نادانی، خدا را دشنام خواهند داد...»؛ و نیز در سور? عنکبوت می خوانیم: « وَلَا تُجَادِلُوا أَهْلَ الْکِتَابِ إِلَّا بِالَّتِی هِیَ أَحْسَنُ...»(همان، آیه 46)؛ یعنی: « و با اهل کتاب جز به [شیوه‏ اى] که بهتر است مجادله مکنید...» این آیات آشکارا به گروندگان می آموزد که هرگاه شما به کسانی که به خداوند یکتا باور ندارند دشنام بدهید، این کار سبب می شوند که آنان به خداوند توهین کنند. پس از این کار نادرست حذر کنید. شما به خدای آنان توهین نکنید تا آنان نیز به خدای یکتا دشنام ندهند. در آی? دوم، مجادله با اهل کتاب، یعنی یهودیان و مسیحیان، صرفاً با بهترین شیوه پذیرفته شده است.

    بی تردید هرزه درآیی و فحاشی از خرد سرچشمه نمی گیرد. این عادت ناپسند، برآیند خشم و غضب سیاستمدارانی است که از عقل و اخلاق فاصله می گیرند و تواناییِ فرمانروایی بر احساسات منفی خویش را ندارد. عجبا که با این وصف، آنان چگونه می توانند دعوی ملکداری و رهبری سیاسی کنند؟ پرگویی، تحقیر کردن و بی نزاکتی سیاستمداران، ملت ها را از آرامش و صلح دور می سازد و آنان را به هاوی? دشمنی، خشونت ورزی و جنگ سوق می دهد. بدین سان، مردم ابزار دست این گونه سیاست پیشگان می شوند و قربانی هوا و هوس ها، عقده های روانی، ماجراجویی ها و آتش افروزی های آنان می گردند.

     

    دوم. بایدها

    در وجه ایجابی می توان موارد زیر را به عنوان باید ها در اولویت قرارداد و در عینیت بخشیدن به آن کوشید:

     

    1. روابط انسانی

    برای دستیابی به صلح باید به روابط انسانی تأکید گذارد. گمان نکنیم که وقتی چهره هایی لباس سیاست ورزی به بر می‌کنند و بر اریک? قدرت تکیه می‌زنند، به کلی از انسانیت، وجدان اخلاقی و ارزش های متعالی تهی می شوند. آیا ما می‌توانیم  به ذهن و ضمیر انسان‌ها راه یابیم و از آنچه در قلب آنان می‌گذرد، آگاه شویم؟ آیا می توانیم تغییرات فکری اشخاص را شناسایی و ثبت و ضبط کنیم، مگر این که این تغییرات را از رهگذر آنچه بیان می‌کنند و آنچه رفتار می‌کنند، دریابیم و به آن علم پیدا کنیم؟ روابط انسانی چه در ظرفیت حقیقی و چه حقوقی، صرفاً بر پای? قانون تنظیم نمی شود. اخلاق نیز در این میان نقش بنیادین دارد. دوستی، احترام متقابل و اعتماد در روابط میان انسان ها از جمله مقامات سیاسی، بسیار تاثیرگذار است. توافق ها، همراهی ها، حمایت ها و هدف های انسانیِ مشترک، صرفاً برمدار منافع متقابل به انجام نمی رسد. سازوکارهای دیپلماتیک در روابط خارجی همانند مذاکره، میانجی گری، مساعی جمیله و مسیر دوم دیپلماسی(track II diplomacy)، هنگامی به هدف های خود دست می‌یابد که برپای? رضایت و اعتماد متقابل استوار باشد. اراد? سیاسی در مواجهه با مسائل داخلی و خارجی، صرفاً حول محور منافع مادی کشور ها شکل نمی‌گیرد و کارساز نمی‌شود. روابط غیر رسمی رهبران سیاسی، حتی رفت و آمد های خانوادگی و علائق مشترک آنان، می‌تواند راه رسیده به توافق های مشترک و انجام آن را هموار و تسهیل کند.

    روابط دولت و ملت نیز برپای? مهربانی، اعتماد، رضایت و احترام متقابل، به همکاری و هم افزایی منتهی می شود. چنین نیست که در سطوح ملی، منطقه ای و جهانی، فقط و فقط زور و استیلاء عامل تعیین کننده باشد. ارزش های اخلاقی، شخصیت انسانی، اتوریت? معنوی، خردمندی، دوراندیشی، انصاف و سع? صدر در سیاست ورزی، بسیاری از درهای بسته را می گشاید و بسیاری از گره های کور را با سرپنج? تدبیر و دانایی باز می کند. نمونه های درخشان این گونه سیاست ورزان، در دوران باستان( به ترتیب تاریخی) کوروش و داریوش هخامنشی و  پیامبر اسلام، و در دوران معاصر، مهاتماگاندی، نلسون ماندلا و محمد علی فروغی بوده اند. بنابراین، روابط انسانی، در دو قلمرو شخصی و حقوقی میان سیاستمداران، به گسترش و ژرفاییِ صلح می انجامد.

    نیم نگاهی به مواضع، تصمیم گیری ها و اقدامات سران بعضی از کشورها، در این رابطه مصداق های روشنی را دربرابر ما قرار می دهد. به عنوان نمونه، اندیشه ها، موضع گیری ها، تصمیم ها و عملکردهای دو رئیس جمهوری کنونی و پیشین ایالات متحد? آمریکا را با یکدیگر مقایسه کنید. آیا باراک اوباما از جنبه های ذکر شده، بیشتر مورد قبول جامع? بین المللی و افکار عمومی جهان است یا دونالد ترامپ؟ آیا شخصیت فردی، پیشین? خانوادگی و شغلی این دو از نظر اخلاقی با هم برابر است؟ سیاست ورزی کدامیک از سویی به صلح جهانی و از سوی دیگر به دور کردن«جُغد جنگ»(1) و ناامنی از کشورهای جهان کمک کرده است؟ آیا خط مشی ها و رفتار سیاسی آنگلا مرکل صدر اعظم آلمان بیشتر خردمندانه، مدبرانه، اخلاقی و احترام برانگیز است یا مواضع و دیدگاه های ترامپ؟

     

    2. گسترش ادبیات صلح

    ادبیات صلح در سده های اخیر-که نقط? عطف آن، رسال? صلح پایدار کانت در سد? هجدهم میلادی است(محمودی، 1393: 141-125)، صلح جهانی را از دو منظر واقع گرایانه و آرمان گرایانه تبیین  و صورتبندمی کند. به عنوان نمونه، صلح  پایدار کانت که با عنوان فرعیِ«یک طرح فلسفی» همراه است، به موازات گزاره های آرمان گرایانه مانند اینکه: « ارتش های ثابت به تدریج به طور کلی منسوخ خواهندشد.»(محمودی1395‌:365؛(Kant,1991:9  ، واجد دیدگاه های واقع گرایانه در جهت نیل به صلح از طریق همکاری دولت ها در برقراری نظام جمهوری دموکراتیک به عنوان زمینه ساز برپاییِ فدراسیون دولت های آزاد است.

    ادبیات صلح هم چنان در روزگار ما پُربرگ و بار و انگیزنده است و به حجم کیفی و کمی آن افزوده می شود. می توان از تمامی ظرفیت های ادبیات صلح، از انتشار نشریه و کتاب گرفته تا تولید فیلم و سریال و نیز داستان، رمان، شعر، تئاتر، موسیقی، نقاشی و دیگر هنرهای تجسمی و هم چنین ادبیات کودکان بهره گرفت. تأسیس آکادمی های صلح، رشت? مطالعات صلح، واحد های درسی با موضوع صلح در بعضی از دانشگاه های جهان، انجمن های علمی صلح در عرص? عمومی و پژوهش های صلح محور، همگی نشانگر آن است که صلح به مثاب? هدف غایی سیاست و سیاست ورزی، ضرورت بنیادین جهان امروز است. مردمان جهان به تدریج اهمیت ادبیات صلح را درمی‌یابند، زیرا صلح با گوهر وجود انسان سرشته شده است. ملت هایی که زودتر در راه صلح طلبی به پا می‌خیزند و فرهنگ و ادبیات صلح را در کشور خود به عنوان یک ارزش فراگیر ملی نهادینه می‌کنند، آسان تر از خطر جنگ دور می‌شوند و در سایه سار صلح، در آزادی، امنیت، رفاه و توسع? انسانی زندگی می‌کنند.

     

    3. کنشگری نهادهای مدنی

     از دیگر بایدهای رسیدن به صلح به عنوان غایت سیاست، تلاش و پویایی شهروندان در عرص? عمومی با بنیاد نهادن سازمان‌های غیر دولتی و نهادهای جامع? مدنی است. البته گفتن، نوشتن و منتشرکردن در باب صلح، شرط لازم و کاری ارزشمند و تاثیرگذار است، اما به دنبال آن، کنشگری در عرص? عمومی نیز ضروری است. «همکاری حروف سُربی» کافی نیست. این نهادها با گردهم آوردن فعالان اجتماعی و فرهنگی می توانند راه های نفی خشونت و گسترش فرهنگ صلح را جست و جو کنند و از رهگذر گفت و گو و کنشگریِ اجتماعی، ارزش صلح و صلح طلبی به مثاب? رفتاری اخلاقی را  در خانه، محله، منطقه، شهر، استان و کشور دامنگستر سازند. کنشگران صلح‌طلب در جهت پیشبرد هدف‌های صلح‌آمیز خود، به برپاکردن کارزار(campaign) های اجتماعی نیاز دارند تا از رهگذر مبارز? بدون خشونت، صدای صلح خواهی و خشونت گریزی خویش را به گوش حاکمان و سیاست پیشگان برسانند. نهادهای مدنی«فضای باز عمومی برای برپاییِ اجتماعات»(Agora)، گفت و شنود، هم‌اندیشی، هم‌زیستی و مشارکت اجتماعی در راستای ایجاد پیوند میان دانش و مهارتِ کنشگران اجتماعی با هدف گسترش و ژرفا بخشبدن به فرهنگ صلح است.  

    منبع:

    http://www.drmahmoudi.com/home/9804fa.html



  • کلمات کلیدی :
  • انجمن صلح طلبان افغانستان ::: چهارشنبه 100/9/24::: ساعت 4:37 عصر

    طالبانِ قدرت، نشسته بر پوستین استبداد دینی

    ماهنام? مشق فردا، شمار? 7، امرداد و شهریور 1400

     

    مقدمه

    اشغال بخش‌های عمد? افغانستان از سوی گروه تروریستی طالبان در یک ماه اخیر که با کشتار مردم همراه شده، باردیگر پرسش از چیستی طرز فکر، هدف‌ها و عملکرد این گروه شورشی را به میان آورده است. نهادها و افراد معدودی در ایران اخیراً ادعا کرده‌اند که این گروه از«تروریست» به«سختگیر» تغییر ماهیت داده است(سایت مشرق، وابسته به سپاه پاسداران انقلاب اسلامی). نیز شخصی از مجلس شورای اسلامی در حساب توییتری خود نوشته است:«طالبان یکی از جنبش‌های اصیل منطقه و با زمین? قوم پشتون است. حضور[هیئت طالبان] در سفارت جمهوری اسلامی[ایران] در دوحه را بایستی به فال نیک گرفت. همکاری با آنان می‌تواند به گسترش ثبات در جامع? افغانستان و جلوگیری از نفوذ گروه‌هایی همچون داعش منجر شود. نباید در دام بازنمای‌های اشتباه رسانه‌های آمریکایی از آنان بیفتیم.» (hamshahrionline.ir، سایت روزنام? همشهری، 12 آذر ماه 1399).

     اینکه طالبان چه انگاره های ذهنی و چه عملکردی در پنج سال«امارت اسلامی افغانستان» از سال 1996 تا  2001 داشته و اکنون چه می‌گوید و چه می‌کند، پرسشی بنیادین است، زیرا بدون شناخت طالبان دیرور نمی‌توان طالبان امروز را به درستی شناخت و ارزیابی دقیقی از مواضع و عملکردهای آن داشت. برای بازبینی پروند? امارت پیشین طالبان-که تاکنون کتاب‌ها و مقالات بسیاری دربار? آنان منتشر شده-، در این روزهای آمیخته با ترس، خشونت، مرگ، آوارگی و بی پناهی مردم افغانستان، کتاب وحید مژده(1397-1333) با نام افغانستان و پنج سال سلطه طالبان را انتخاب کردم. این کتاب که چاپ نخست آن در افغانستان و چاپ دوم آن از سوی«نشر نی» در سال 1382 در تهران منتشر شده، روایتی مستقیم و دست اول از طالبان به دست می‌دهد. وحید مژده پژوهشگر، نویسنده، شاعر و کارشناس برجسته و نام‌آور در امور افغانستان و منطقه بود. از آثار او کتاب روابط سیاسی ایران و افغانستان در قرن بیستم، مجموعه شعر ستیز با طوفان و همین کتاب افغانستان و پنج سال سلطه طالبان است. مژده در 29 عقرب[آبان] سال 1397 هنگامی که حوالی ساعت 5 بعد از ظهر در شهر کابل نزدیک سفارت روسیه به سوی مسجد جهت اقامه نماز روانه بود، توسط دو موتورسیکلت سوار به رگبار گلوله بسته شد و در دم جان سپرد. قتل فجیع این چهره شناخته شده در افغانستان بازتاب گسترده‌ای داشت. مقامات بلندپایه افغانستان و در رأس آنان محمد اشرف غنی رئیس جمهوری با صدور اعلامیه‌هایی ضمن ابراز تأسف، ترور مژده را به شدت محکوم کردند. در کتاب افغانستان و سلطه طالبان، زوایای باورهای شریعت‌محور، هدف‌ها، محیط تربیتی، رفتار اخلاقی و ساختار امارت اسلامی، همانند ترکیب داوطلبان، بخش‌های نظامی، امنیتی، قضایی، دیپلماتیک، و نیز ضعف رهبری و اختلافات داخلی آنان بازتاب داده شده است.

    در این پژوهش، می‌کوشم به پرسش‌های سه‌گان? زیر بطور فشرده پاسخ بدهم:

    1. آیا ذهن و فکر طالبان امروز با طالبان 25 سال قبل که در افغانستان به‌قدرت رسیدند، تفاوتی کرده است؟

    2. آیا طالبان امروز از استبداد دینی (1) و استفاد? ابزاری از مذهب در جهت قدرت‌طلبی فاصله‌گرفته‌اند و ذهن و کردار خویش را اصلاح کرده اند؟

    3. آیا سیاست‌ها، روش‌ها و رفتارهای آنان با مردم افغانستان از قبیل اعمال خشونت، ترور، کشتارهای دسته‌جمعی، ایجاد ترس در بین مردم، شلاق‌زدن زنان و مردان بی‌دفاع در ملأ عام، آواره‌کردن مردم از خانه و شهرشان، فسادهای مالی، اخلاقی و جنسی، و مانند این‌ها کنارگذاشته شده و یا کاهش یافته است؟

    فرضی? ای که در این مقاله به آزمون نهاده می‌شود، از این قرار است: طالبان امروز با طالبان دیروز، از نظر ذهنی و فکری، نگرش ابزاری به دین در شاکل? استبداد دینی، سیاست‌ها و روش‌ها، اخلاق‌ستیزی، خشونت‌ورزی و انواع فساد، تفاوتی نکرده است.

    این مقاله شامل دو بخش است. در بخش یکم با عنوان«طالبان دیروز»، زیر عنوان‌های سنگوارگیِ ذهنی، اخلاق‌ستیزی، خشونت‌ورزی، تشتت دون‌گروهی و روابط خارجی، بر اساس گزارش وحید مژده، وضعیت طالبان از نظر بینش و کنش در دور? پنج‌سال? سلط? آنان بر افغانستان تبیین و تحلیل شده است. در بخش دوم خواننده با «طالبان امروز» با تمرکز بر رخدادهای ماه‌های اخیر در افغانستان آشنا خواهد شد.

    یکم. طالبان دیروز

    1. سنگوارگی ذهنی (خِردستیزی)

     طالبان از مناطق بَدَوی به شهر آمدند، نسبت به شهر بدبین بودند و بسیاری از آنان نظام شهری را موجب رشد بی‌دینی می‌دانستند و به تحصیل‌کردگان مدارس غیردینی با سوءظن می‌نگریستند. در روستاهای دورافتاده، مدارس دخترانه نبود. طالبان با چنین تجرب? اجتماعی به شهر آمدند اما نتوانستد ارزش‌های مدنیِ شهرنشینی را درک کنند و پذیرا شوند. مژده در کتاب خود فقراتی ذکر می‌کند که نشانگر ذهن‌های بسیط، بدوی و خرافاتی آنان دربار? دین است. به عنوان نمونه، ذهنیت عوامان? ملا محمد عمر(1392-1339) در مقام رهبر امارت اسلامی، در یک مصاحب? مطبوعاتی آشکار می‌شود. او در برابر پرسشی در ارتباط با نظر بعضی از مردم امارت اسلامی در مورد«تندروی در دین» می‌گوید که ما از نظام اسلامی دست بر نمی‌داریم، دشمنان ما را به تندروی متهم می کنند تا در امور داخلی ما مداخله کنند. سپس می‌افزاید:«اسلام مخالف با تندروی است، اما با آنان که می‌خواهند احکام شرع را مطابق به نیت‌های فاسد خود تفسیرکنند نیز مخالف است.»185 آشکار است که این ملا، نخست تفاوت بین« اسلام» و «فهم از اسلام» را نمی‌داند. دوم، دانشی از قرائت‌های متکثر از متن(در اینجا دین) ندارد و تفسیرهای خلاف رأی خود را مردود می‌داند. سوم، مدعی است که می‌تواند«به نیت‌های فاسد» دیگران راه بگشاید و از آنها به دیگران خبر بدهد(188-183). (مجل? عربی الاماره‌‌الاسلامیه، قندهار، اوت 2000). نمون? دیگر، روایت مژده است. او می‌نویسد به نزد منشی قاضی‌القضات رفته بوده که شخصی از منشی او می‌خواهد عرضحال او را به اطلاع قاضی‌القضات برساند، به این شرح که فتوای عالمی را در مورد مسئله پرکردن‌دندان جویا شده و او در پاسخ گفته که هیچ اشکالی ندارد. اما بعداً از پیشنماز مسجد محله‌اشان که پرسش‌کرده، او جواب داده در صورتی که شخصی دندان خود را پُر کند، وضو و غسل او باطل است! است. عرضحال دهنده در ادامه می گوید به دکتر مراجعه کردم تا دندانم را پرکند. دکتر می‌گوید در صورتی این کار را خواهم‌کرد که برای من از محکمه فتوا بیاوری. منشی او را شماتت می‌کنند و فی‌الحال نظر دو نفر مولوی صاحبانی که حاضر بودند را جویا می‌شود. آنان نظر آن عالم را تایید می‌کنند که پرکردن دندان خلاف شرع نیست. عرضحال دهنده خواهش می‌کند که همین فتوا را پای عریضه بنویسید. آنها استنکاف می‌کند و در جواب می‌گویند:«این فتوا را نمی‌توان روی کاغذ نوشت، زیرا این مسئله اختلافی است!»(مژده، 1382: 108-197).

    طالبان افزون بر بستن دروازه های تحصیل بر روی دختران، برای آموزش پسران نیز شرایطی را اعمال‌کردند که به معنی بسته شدن نامرئی درهای مدارس پسرانه بود. آنان در مورد محدود‌کردن آموزش از این هم فراتررفتند. مژده می‌نویسد:«در یک کشور اسلامی، ضرورت تأسیس مدارس دینی بر هیچ‌کس پوشیده نیست، ولی اینکه طالبان سعی داشتند تا مدارس دینی را یکسره جانشین مدارس عصری سازند، به هیچ صورت قابل توجیه نبود. به عنوان مثال، در کابل لیس?[دبیرستان/ lycee] زرغونه را که قبلاً یک لیس? دخترانه بود، به دارالحفاظ(مدرس? حفظ قرآن مجید) برای پسران مبدل‌کردند.»(همان، 112-111). به دستور ملا عمر رهبر طالبان، مدارس افغان‌های تُرک که یک نهاد غیر انتفاعی ترکیه بود که مسئولان آن با مصارف هنگفت، ساختمان‌های مخروبه را در چندین ولایت بازسازی کرده بودند، بسته شد. سپس وسایل پیشرفت? تعلیم و تربیت این مدارس به دستور او ضبط شد و مدیران و مربیان آن از افغانستان اخراج شدند. از نمونه‌های شگفت‌انگیز، ممنوع کردن تدریس ریاضیات در مدارسی بود که موسسه غیرانتفاعی دیگری در مساجد برای تعلیم کودکان برپا کرده بود. در این مدارس اجاز? آموزش مشترکِ کودکان پسر و دختر داده نشد. آموزگاران این مدارس زیر فشار امارت اسلامی قرارگرفتند تا شاگردان پسر را که از به سرگذاشتن عِمامه(دستار) امتناع می‌کنند به این مدارس راه ندهند!«طالبان پوشیدن عمامه و دستار را از واجبات دین می‌دانستند و معتقد بودند که دستار از شعایر اسلامی بوده و تارک آن گنهکار است.[...] دستار به‌شکلی که امروز در افغانستان رایج است، میراث مردم آریایی قبل از اسلام بوده است.»(189). مژده در ادامه می نویسد:«سید غیاث الّدین وزیر تعلیم و تربیت، خود در جریان درس به این مدارس می‌رفت و از اطفال می‌خواست تا کتابچه‌های ریاضی و نقاشی خود را به وی نشان دهند، و اگر چنین موردی را مشاهده می‌کرد، معلم و شاگرد هر دو را توبیخ می‌نمود.»(115).

     هدف برپایی این مدارس، تربیت طالبان به منظور جنگ بود. هنگامی که تهدیدهای ایالات متحده برای حمله به افغانستان آغاز شد، طالبان از شاگردان مدرس? فاروقیه خواستند تا به جبهه‌های جنگ اعزام شوند. شاگردان، مدرسه را رها کردند و پا به فرار گذاشتند. مژده دربار? پی‌آمد سیاست اسلامی‌سازی این مدارس می‌نویسد:«هزاران خانواده، افغانستان را ترک کردند و برای اینکه فرزندانشان بتوانند به تحصیل بپردازند، راهی کشورهای دیگر و مخصوصاً پاکستان شدند.»(115). اما اکثریت خانواده‌هایی که به علت نداشتن توان مالی در افغانستان ماندند، فرزندانشان بی‌بهره از سواد بار آمدند.

     طالبان گذشته از اِعمال خط مشی های ارتجاعی و جزمی در امر آموزش و پرورش، در ستیز با نمادهای فرهنگ و تمدن بشری نیز از ویرانگری ابایی نداشتند. آنان با تخریب دیوانه‌وار مجسمه‌های بودا در بامیان، زنگ‌های شناعت و پَستی را در جهان به صدا درآوردند. مژده به درستی براین نظر بود که:«طالبان به خاطر تخریب مجسمه‌های بودا مورد نفرت جامع? جهانی قرار گرفته بودند.»(145). او  در ادامه می‌نویسد که در دیدار یک هیئت چینی با ملاعمر، رئیس هیئت چینی درِ جعبه‌ای را می‌گشاید و مجسمه یک شتر را که از گِل چینی ساخته شده بود بیرون می‌آورد و رو به ملا عمر می گوید:«روزگاری بخشی از شاهراه ابریشم از کشور شما می‌گذشت و کاروان‌های تجاری اموال را از این مسیر انتقال می‌دادند. این کاروان‌ها متشکل از قافله‌های شتر بود. من این مجسمه را به عنوان هدیه به شما تقدیم می‌دارم، به امید اینکه روابط میان کشورهای ما باردیگر به روال سابق بازگردد. ملاعمر در وضعیت نامساعدی قرار گرفته بود و نمی دانست چکارکند! در این موقع، مترجم که خود طالب بود، به زبان پشتو به ملاعمر گفت که اگر این هدیه را نپذیرد، مهمان به سختی آزرده خواهد شد. ملاعمر از روی ناچاری مجسمه را به‌دست گرفت و بعد مانند کسی که پاره‌ای آتش را به‌دست گرفته باشد، به‌سرعت آن‌را روی میز نهاد. پس از ختم ملاقات و خروج هیئت چینی، خودش مجسمه را بلند کرد و چنان به‌شدت بر زمین کوبید که پارچه‌پارچه شد!»(146).

    با یورش نظامی ایالات متحده به افغانستان درهفتم اکتبر 2001، طالبان از مزارشریف عقب‌نشینی کردند و طی آن بزرگترین تلفات در طول جنگ را تحمل کردند. سقوط مزار شریف که در آن«هر کس به فکر جان خود بود»، سرآغاز سقوط طالبان در سراسر افغانستان بود. در وضعیت فروپاشی برق‌آسای طالبان، برابر گزارش مژده:«در قندهار ملا محمد عمر در کار استخاره و خواب دیدن بود.» او جلوه‌ای از خیالبافی‌های دیوانه‌وار و لاف‌های خلافِ ملاعمر را این‌گونه تصویر کرده است:«او[ملاعمر] به اطرافیان خود می‌گفت که تسلیم نشوید، زیرا آمریکا در همین چند روز نابود خواهد شد. اما انتظار نابودی آمریکا به درازا کشید و در مقابل، قندها در آستانه نابودی قرار گرفت. از طرف دیگر، هر روز از شمار اطرافیان ملا عمر کاسته می‌شد تا بالاخره وی مجبور شد از خیالبافی دست بردارد و آمادگی خود برای تسلیم قندهار را اعلام نماید.[...] با سقوط قندهار، امارت اسلامی که طالبان آن را بنیان نهاده بودند، به صورت کامل فروریخت و بخشی از تاریخ گذشته این کشور گردید.»(177-176). مشاهده می‌کنیم که توپ‌های توخالی ملاعمر رهبر طالبان، در واپسین روزهای فروپاشی امارت اسلامی‌اش، تا چه اندازه خیالبافانه و ساده‌لوحانه بوده است.

    2. اخلاق‌ستیزی

     هرچند ملاعمر با عنوان پرطمطراق«خادم الاسلام امیرالمومنین ملا محمد عمر مجاهد» به مسئله رهبری بر مسند رهبری امارت اسلامی نشسته بود و در رجزخوانی یاد طولانی داشت، اما در میدان عمل فردی منفعت‌طلب و به‌غایت ترسو بود. به‌ نوشته مژده، تا پیش از یورش آمریکا به افغانستان، طالبان گمان می کردند که ملاعمر اگر هیچ امتیاز دیگری نداشته باشد لااقل از دو امتیاز برخوردار است: تقوا و شجاعت. اما به رغم این اشتهار، چند روز پیش از حملات هوایی ایالات متحده به افغانستان، ملاعمر به اطرافیان خود می‌گوید:«شاید شما این کارم را نوعی بزدلی و ترس تلقی کنید، ولی من مجبورم خانواده‌ام را به پاکستان بفرستم.»(173). ملاعمر بدینسان نخستین علامت ضعف را از خود بروز می دهد. با ادامه جنگ، ترس بیش از پیش بر ملا مستولی می شود:«ملا محمد عمر به‌صورت رسمی فرمانده کل نیروهای طالبان بود، ولی در چنین شرایط دشواری که جنگ بزرگی به راه افتاده بود، او عملاً هیچ ارتباطی با جبهات جنگ نداشت، زیرا می‌ترسید که با افشاشدن محل اقامتش، آن محل بمباران شود. در عمل، ارتباط رهبر و فرمانده کل قوای طالبان با عوامل و نفرات نظامی‌اش گسیخته شده بود و ملا مهار کار تصمیم‌گیری و اقدام در میدان را به فرماندهان خود سپرده بود. به عنوان نمونه‌ای مستند،«ملا اختر محمد عثمانی فرمانده نیروهای جنوب‌غرب طالبان، بعد از مشورت با ملاعمر، به ملا نورالله نوری که با استفاده از بی‌سیم از محاصره نیروهای تحت امر خود خبر داده و گفته بود:« ملاصاحب[ملا عمر] باید به من بگوید که چکار کنم.»، ملا اختر در جواب او می‌گوید:«شرایط به شما بهتر معلوم است، اگر مشکلات زیاد است با مشورت با دیگران تصمیم بگیرید.» (174).

    امارت اسلامی طالبان در پشت پرد? فریب شریعت‌پناهی، هزینه‌های خشونت ورزی و کشتار و غارت اموال مردم را از طریق عواید مواد مخدر تامین می‌کرد. پافشاری طالبان در مورد کشت خشخاش، جامع? بین المللی را به این نتیجه رساندکه هزینه های جنگی آنان از فروش مواد مخدر تأمین می‌شود. فتوای طالبان در خصوص شرعی بودن کشت خشخاش این بود که:«چون از این ماده در طبابت نیز استفاده به عمل می‌آید، کشت آن شرعاً مانعی ندارد!»(120). از استدلال‌های طالبان در مورد کشت خشخاش که با لحن انتقام جویانه همراه بود، یکی این بود که وقتی کشورهای غربی با پروگرام های تلویزیونیِ منحرف کننده در صدد انحراف اخلاقی جوانان مسلمان اند، ما نیز حق داریم با آنان مقابله به‌مثل نماییم.»(121-120). ترجم? ساده‌تر این به اصطلاح استدلال عوامانه چنین است که غربی‌ها با برنامه‌های تلویزیونی خود اخلاق جوانان مسلمان را منحرف می‌کنند. در برابر، ما با تولید و پخش مواد مخدر جلوی آنها می‌ایستیم و از این طریق تلافی می کنیم! مژده با آوردن شواهد بسیاری در مورد ذهنیت واپسگرایان? و ضد اخلاقی طالبان در تصمیم‌گیری و عمل، اینگونه دربار? رهبران امارت اسلامی داوری می‌کند:«آنان [طالبان] جهان را با روستاهای عقب افتاده ای که خود در آن به دنیا آمده بودند، یکسان فکر می‌کردند.» (119).

    3. خشونت‌ورزی

    اِعمال خشونت از سوی طالبان در گذشته و حال،  مانند ترور، شکنجه، آدم‌ربایی و کشتارهای دسته‌جمعی- که ملایان طالبان احکام فقهی آنرا صادر می‌کردند-، از سویی برآمده از تصلب و جزمیت مذهبی و از سوی دیگر برونداد ساختار ذهنی و تربیت بدوی و واپسگرایانه است. در هنگام? حمله طالبان در اوت 1998 به مزار شریف و کشتار مردم غیرنظامی به انتقام کشته‌هایشان در شکست قبلی، آنان همراه با افراد سپاه صحابه به کنسولگری جمهوری اسلامی ایران یورش بردند و با ورود به محوطه ساختمان کنسولگری، هشت دیپلمات و یک خبرنگار ایرانی را به رگبار کلاشینکف بستند(124). درنده‌خویی طالبان تا آنجا در امارت اسلامی بالا گرفت که دست به کشتار و سربه‌نیست کردن کودکان افغانی زدند. آمار دقیقی از این قبیل کشتارها در دست نیست. به روایت مژده:«جسد بعضی از افراد در حالی یافت شد که کلیه‌ها و چشم‌هایشان کشیده شده بود. شایعات این بود که این کار به وسیل? پاکستانی ها و افراد با نفوذ درصف طالبان صورت می‌گیرد و اعضای بدن این اطفال به پاکستان غرضِ [به‌منظور]فروش انتقال می‌یابد، ولی در این رابطه نیز نقاط ابهام بسیار وجود داشت، زیرا بیرون‌آوردن عضوی از بدن به وسیل? عمل جراحی غرض پیوند در بدن شخصی دیگر، نیازی به افراد متخصص و شرایط خاص دارد و انتقال عضو نیز به‌فاصل? دور و با وسایل عادی غیر ممکن است. در این رابطه افرادی نیز دستگیر گردیدند و حتی این موضوع در رسانه‌های گروهی نیز منعکس شد، ولی نتیج? تحقیقات هیچگاه افشا نگردید که منظور از کشتن این قربانیانِ معصوم چه بود.»(106). این گزارش افزون بر خشونت‌های جنون‌آمیز و بیرحمان? طالبان، فساد در دستگاه قضایی ملایان امارت اسلامی را نیز نشان می‌دهد.

    4. تشتت درون‌گروهی

    مژده از اختلافات داخلی میان طالبان این گونه پرده برداری می‌کند: «در گذشته هیچ قشری چون ملا و طالب در افغانستان متشکل و پراکنده نبوده‌اند.[...] در دوران جهاد، آنان برسر یک سازمان سیاسیِ طلب? واحد توافق نداشتند و هر سازمان سیاسی از خود سازمان طلب? جداگانه داشت. اما در داخل هر یک از این سازمان های سیاسیِ طلبه نیز اختلافات فراوانی موجود بود.»(157). از این فقره، ذهنیت بدوی، قدرت‌طلبی، کوته‌بینی، نابردباری و فرصت‌طلبی ملایان طالبان به‌روشنی پیداست. مژده در شگفت مانده بود که این جماعت با این همه درگیری درون گروهی، چگونه فردی را به رهبری برگزیده اند که به‌هیچ‌وجه لایق این عنوان نیست. او می‌نویسد:«عجیب است که همین قشر متشتت و پراکنده که دو تن بر سرِ رفتن به یک راه با هم متفق نبودند، شخصی را به عنوان امیر واحد برگزیدند که نه عالمی جَّیِد بود و برخوردار از قوت نطق  و بیان، نه گامی در سیاست داشت و نه چهر? برجسته‌ای در جهاد بود، نه در قبیل? خودش به صفت بزرگ یا رهبر قوم شناخته شده بود و نه وابسته به خانواده‌ای بود که درگذشته در رهبری سیاسی یا مذهبی نقشی ایفا نموده باشد.» (157).

     



  • کلمات کلیدی :
  • انجمن صلح طلبان افغانستان ::: چهارشنبه 100/9/24::: ساعت 11:57 صبح

    #نسل کشی هزاره ها - شیعیان در افغانستان!
    —-------------------------------------------------------
    #قتل عام سیستماتیک و زنجیره ای #شیعیان-#هزارهها در #افغانستان???? باید در سازمان #حقوق بشر و #شورای امنیت ملل متحد، #دادگاه لاهه، #اتحادیه اروپا و سایر نهاد های حقوقی و عدالت بین المللی به عنوان #جینوسایت یا نسل کشی هدفمند قومی مذهبی، ثبت و به رسمیت شناخته شود.
    از #کمیسیون #حقوق #بشر افغانستان، #دادگاه عالی(ستره محکمه)، #لوی سارنوالی،  #ریاست جمهوری و دیگر نهادهای حقوقی دولتی و غیردولتی، #جامعه? مدنی، #احزاب سیاسی و #اتحادیه های صنفی حقوقی مجدانه خواهشمندیم بی تفاوت ننشسته و برای جلوگیری از تکرار این قتل عام های سیستماتیک و دوره ای توجه و اقدام به موقع نمایند که یکی  از این اقدام های مو?ثر همانا ثبت و به رسمیت شناختن نسل کشی شیعیان- هزاره ها مانند (نسل کشی ارامنه) در نهادهای های بین المللی است.
    حداقل از زمان عبدالرحمن‌خان تا کنون هزاره‌ها توسط حاکمان و گروه‌های مختلف مورد کشتار و نسل‌کشی هدفمند قرار گرفته‌اند که جدول زیر فهرست این کشتارها در دوره‌های مختلف را نشان می‌دهد.
    قتل عام قیام چنداول کابل در  2 و 3 سرطان (تیر) 1358 توسط حکومت جمهوری دموکراتیک افغانستان بین که بین 3 تا 10 هزار (تخمینی) مردم چنداول که اکثراً هزاره بودند به طور هدفمند کشته شدند.
    فاجعه افشار کابل که  در  22–21 دلو/بهمن 1371  در زمان دولت اسلامی مجاهدین افغانستان، کشار وسیع و هدفمند شیعیان ، قتل عام و تجاوز به ناموس مردم صورت گرفت، هرچند آمار دقیقی از این کشتار هنوز منتشر نشده‌است.
    کشتار مزار شریف و شهرهای اطراف آن در  17 اسد 1377 و روزهای بعد  که بین 2000 تا 10000 نفر پس از تصرف شهر مزار شریف بدست طالبان در 17 اسد 1377، کشته شدند. اکثر قربانیان این کشتار را شیعیان تشکیل می‌دادند.
    کشتار دسته جمعی یا قتل عام هدفمند مردم یکاولنگ بامیان (سادات شیعه? بامیان) بعد از تصرف آن توسط طالبان در  19 جدی 1379 خورشیدی در زمان امارت اسلامی طالبان که در آن 300 تن مردم محلی و شهروندان عادی از مرد و زن و کودک مظلومانه و به طور دسته جمعی به رگبار بسته شدند.
    حملات روز عاشورا 1390 افغانستان در مزار شریف - کابل - قندهار 15 قوس/آذر 1390 منتسب به لشکرِ جهنگوی 78 تن کشته و بیش از 150 تن زخمی سه حمله تروریستی در روز عاشورا در سه شهر بزرگ افغانستان رخ داد.
    کشتار جلریز ولسوالی جلریز - ولایت وردک 11 سرطان/تیر 1394 طالبان با حمایت مردم محلی 27 کشته و 3 زخمی در حمله طالبان به پوسته‌های امنیتی سربازان هزاره و با حمایت مردم محلی و بی‌توجهی و کمک نرسیدن به آنان، سربازان کشته شدند.
    حمله 2 اسد 1395 کابل چهار راهی دهمزنگ کابل 2 اسد/مرداد 1395 منتسب شده به داعش بیش از 80 کشته و بیش از 231 زخمی. بنابر برخی ادعاها سه و برخی دیگر دو انفجار در میان تظاهرات کنندگان جنبش روشنایی رخ داد.
    حمله میزان 1395 کابل مسجد زیارتگاه سخی در کابل 20 میزان/مهر 1395 شبکه حقانی / داعش دستکم 18 کشته و 58 زخمی. 4 فرد مسلح به زیارتگاه سخی به افرادی که برای شب تاسوعا در محل حضور داشتند حمله کردند.
    حمله عاشورا 1395 بلخ در مرکز ولسوالی بلخ 21 میزان/مهر 1395 منتسب شده به داعش دستکم 14 تن کشته و 70 تن زخمی. ابتدا بمب دستی سمت نمازگزاران پرتاب پس از صداهای شلیک، انفجار رخ داد.
    حمله انتحاری قوس 1395 کابل مسجد باقرالعلوم واقع در جاده فیض محمد کاتب هزاره کابل 1 قوس/آذر 1395 منتسب شده به داعش دستکم 32 تن کشته و 64 تن زخمی شدند. در روز اربعین هنگام صرف غذای ناهار/چاشت فرد انتحاری در میان جمعیت خود را منفجر کرد. در میان کشته‌ها 8 کودک نیز حضور داشتند.
    حمله انتحاری جوزا 1396 کابل مسجد الزهرا - دشت برچی - کابل 25 جوزا/خرداد 1396 نامعلوم 4 تن کشته و 8 تن زخمی دستکم سه حمله‌کننده در حمله به مسجد الزهرا دشت برچی کابل هنگام مراسم شب احیا شرکت داشتند.
    حمله به روستای میرزاولنگ روستای میرزاولنگ - ولسوالی صیاد - ولایت سرپل 12 اسد/مرداد 1396 همکاری طالبان و داعش بیش از 50 کشته. نیروهای طالبان با همکاری داعش پس از دو روز حمله و با شکست نیروهای امنیتی به روستا هجوم آورده و پس از گروگان گرفتن مردم روستا بیش از 50 تن از مردم روستا را به شکل فجیع به قتل رساندند.
    حمله تروریستی سنبله 1396 کابل مسجد امام زمان قلعه نجارها کابل 3 سنبله/شهریور 1396 منتسب شده به داعش 28 تن کشته و 50 تن زخمی شدند. 4 مهاجم با حمله به مسجد با شلیک گلوله و پرتاب بمب و با چاقو زدن به مردم حمله کردند. در بین کشته شده‌ها و زخمیان کودکان و زنان نیز حضور داشتند.
    حمله انتحاری 7 میزان 1396 کابل نزدیکی یک مسجد بزرگ در منطقه قلعه فتح‌الله شهر کابل 7 میزان/مهر 1396 نامعلوم 5 تن کشته و 20 تن زخمی مهاجم انتحاری در پوشش چوپان هنگام خروج مردم از مسجد خود را منفجر کرد.
    62 زخمی[154] عامل انتحاری خود را در کوچه مرکز آموزشی «کوثر دانش» واقع در منطقه هزاره‌نشین دشت برچی کابل منفجر کرد.
    بمب‌گذاری‌های 1399 بامیان بامیان 4 قوس/آذر 1399 شبکه حقانی / طالبان به ادعای دولت افغانستان دستکم 20 تن کشته و 60 تن دیگر زخمی دو بمب حوالی ساعت 16:40 روز چهارم قوس 1399 در نزدیکی بازار شهر بامیان منفجر شدند.
    کشتار کارگران معدن 2021 پاکستان کویته - پاکستان 14 جدی/دی 1399 منتسب به داعش 10 کشته که مهاجمان با حمله به یک معدن زغال سنگ، کارگران آن را به اسارت می‌گیرند. پس از جدا کردن کارگران هزاره از دیگر کارگران، کارگران هزاره را به رگبار بسته و یا سر می‌برند.
    (اگر مخالف نسل کشی و کشتار جمعی هزاره ها - شیعیان افغانستان هستید و این قتل عام ها را محکوم می کنید، این پست را به طور گسترده به اشتراک بگذارید تا به گوش دولتمران افغانستان???? و نهاد های حقوقی ملی و بین المللی برسد و حداقل تسلیتی نیز برای بازماندگان آن قربانیان مظلوم و بیچاره شود.)
    (سیدعلی موسوی چکاوک)

     

     



  • کلمات کلیدی :
  • انجمن صلح طلبان افغانستان ::: دوشنبه 99/10/29::: ساعت 11:11 صبح

    خانم کلینتون: داعش را ما ایجاد کردیم

    القاعده و گروه های وهابی را ما در افغانستان ساختیم

    هرکسی درو کند آنچه را که کاشت

    کلیپ ادعای خانم کلینتون را در آپارات ببنید

    https://www.aparat.com/v/zMgGo/%D9%87%DB%8C%D9%84%D8%A7%D8%B1%DB%8C_%DA%A9%D9%84%DB%8C%D9%86%D8%AA%D9%88%D9%86%3A%D8%AF%D8%A7%D8%B9%D8%B4_%D9%88_%D8%A7%D9%84%D9%82%D8%A7%D8%B9%D8%AF%D9%87_%D8%B1%D8%A7_%D9%85%D8%A7_%D8%A8%D9%87_%D9%88%D8%AC%D9%88%D8%AF_%D8%A2%D9%88%D8%B1%D8%AF%DB%8C%D9%85%21%21%21



  • کلمات کلیدی :
  • انجمن صلح طلبان افغانستان ::: جمعه 99/10/26::: ساعت 1:55 عصر

       1   2   3   4   5   >>   >

    لیست کل یادداشت های این وبلاگ

    >> بازدیدهای وبلاگ <<
    بازدید امروز: 74
    بازدید دیروز: 38
    کل بازدید :651355
    >> درباره وبلاگ <<
    صلح طلبان افغانستان
    انجمن صلح طلبان افغانستان
    پیش به سوی عدالت، صلح و امنیت در افغانستان

    >> پیوندهای روزانه <<

    >>دسته بندی یادداشت ها<<
    افغانستان[23] . افغانستان و توسعه[19] . پارلمان[9] . غزنی[8] . طالبان[7] . مناسبت‏ها[6] . یادداشت‏های متفرقه[6] . وهابیت[5] . هزاره[5] . پاکستان[5] . امام علی[5] . جنگ[5] . اسلام[4] . انتخابات[4] . هزاره ها[4] . صلح[4] . قرآن[4] . دین[3] . امنیت[3] . تبعیض قومی[3] . تصاویر[2] . بهسود[2] . بیکاری[2] . خشونت[2] . آمریکا[2] . عربستان[2] . دانلود[2] . علی[2] . عید[2] . کابل[2] . کوچی[2] . کوچی‏ها . مجلس . محقق کابلی . معرفی کتاب . کتاب . کدجاوا . کراچی . کشتار شیعیان . والی . وبلاگ . وحدت . مهاجرین افغان . مهدی . میلاد پیامبر . ناامنی . نرم افزار . نقد کتاب . دانلود = کتاب . دعا . غزنی، تاریخچه . فقر و بیکاری . قالب . قالب رایگان . قالب وبلاگ . عکس . عکس از غزنی . عکس و تصویر . علم . رمضان . سایت . سرعت انترنت . سیاست دوگانه . شمشیر . شهید مزاری . اخلاق . ازبک ها . امریکا . افغانها . امام حسن مجتبی . امام حسین ع . امام رضا ع . امام صادق ع . انیمیشن . بازار غزنی . پشتون . پشتونها . پیام . تاجیک . داتلود . دانش . جنگ داخلی . حقوق بشر در افغانستان . حکمتیار . تظاهرات . تفرقه گرایی . تفرقه و نفاق! . جنایات . جنایات وهابیت . تجاوز . تربیت . ترور . قندهار . قوم گرایی . کوچی .

    >>آرشیو شده ها<<

    >>لوگوی وبلاگ من<<
    صلح طلبان افغانستان

    >> سایت های افغانستان<<
    قرآن کریم دانلود قرآن
    نوشته های پیشین وبلاگ
    بدنبال آرامش
    مجله مینه - پشتو
    شورای جهانی هزاره
    پایگاه‏های اطلاع رسانی مراجع تقلید
    آیت الله محقق کابلی
    زبان انگلیسی یاد بگیریم
    علیجان زاهدی غزنوی
    کودکان افغان عکس و تصویر
    سلامت روان فرزندان
    نسیم رهایی / ککرک غزنی / محمدی
    آیت الله محقق کابلی
    حزب وحدت
    سایت شهید مزاری
    سایت دانشگاه کاتب هزاره
    سایت آیت الله محسنی
    سایت ریاست جمهوری افغانستان

    تاجیک مدیا
    متن کامل قرآن کریم - دانلود
    موسیقی افغانی برای وبلاگ
    کشتار شیعیان در کراچی یا در هر کجای دیگر تاکی و تا چند!؟
    مجمع علمی فرهنگی نور
    سایت امام هادی- آیت اله محقق غزنوی
    وبلاگ پشتو -جامعه روحانیت پشتون‏های شیعه
    سایت موسوی لاری - دانلوود کتاب
    جمهوری سکوت
    معلم عزیز رویش - مدیر لیسه معرفت غرب کابل
    پیوندهای فرهنگی مذهبی
    شریف حبیبی
    از غزنی / واسع هیله من
    آلبوم عکس و تصویر این وبلاگ
    سایت جنبش ملی افغانستان
    اندیشه مثبت
    افغانستان پس از جنگ
    تاجیک مدیا
    سادات افغانستان
    وبلاگ حقوقی صارم
    لینکستان وبلاگهای افغانستانی
    سایت گشایش
    سایت غرجستان
    سایت طلوع فجر
    آموزش زبان انگلیسی
    هفته نامه نىای غؤنه
    غرجستان
    تاجیک مدیا
    قلم بیقرار
    خبرنامه علودانی
    هزاره پیوند
    خبرهای تازه از علودانی
    وطندار
    کودکان وطن
    خوات معاصر
    خوات آنلاین
    روزنه امید
    برگ سبز - محمد رحمتی
    ناهور - خوات
    رو به فردا
    درد دلهای یک باچه مهاجر
    محمد شفق خواتی
    استاد علیزاده مالستانی
    مدرسه محمدیه غزنی
    مردم مالستان
    وحدت نیوز
    نگاه فردا
    سروش صبا
    هم صنفی
    در رثای بابه مزاری
    مجله اخوت
    هزاره پیوند
    حزب وحدت
    صادقی نیلی
    هیله من غزنوی
    علودانی
    مشفق
    بشیر احمدی
    خوات آنلاین
    قلم بیقرار
    کودکان افغانستان
    جامعه اسلامی علودانی
    محمد صابری شملتو
    جامعه نو شوکت علی محمدی
    جمهوری سکوت
    ابرار
    دورتر از چشم اقیانوس
    شریف سعیدی
    نقش والدین در سلامن روان فرزندان
    وحدت نیوز
    مدرسه علمیه محمدیه
    خوات معاصر
    خوات آنلاین
    حوات زیبا
    خوات دانلود
    رو به فردا

    >>طراح قالب<<
    انجمن صلح طلبان افغانستان - صلح طلبان افغانستان
    سفارش تبلیغ
    صبا ویژن

     

    انجمن طالبان صلح و امنیت در افغانستان

    تصویر ثابت

    <bgsound src="http://kabul3.persiangig.com/audio/12%20watan_eshq_tu.mp3" loop="infinite">