ایدئولوژیپردازان افراطگرایی و تروریسم بر بستر این تضادها، شرایط مساعدی برای فریب و جذب طبقات محروم مییابند.
مصادره آیات قرآن و روایات، ابزار خوبی برای جذب این طبقات، و ایجاد یک ارتش ذخیره تروریستی است.
واقعیت این است که دو کشور افغانستان و پاکستان کانون پرورش افراطگرایی و تروریسم هستند.
در این دو کشور مدارس و حوزههای علمی وجود دارند که افراد فقیر و فرودست را جذب میکنند، و به آنان آموزشهای مذهبی و ایدئولوژیک میدهند. آموزشهایی برخاسته از اسلام سیاسی عقبمانده و متحجر.
دانشآموختگان این مدارس، هر یک مانند یک بمب اعتقادی میمانند که در سرتاسر دو کشور افغانستان و پاکستان، عقاید متحجر مذهبی خود را در سینه محرومان میترکانند.
پیدا کردن بودجه این مدارس که از سوی دولتهای خارجی صورت میگیرد، کار چندان دشواری نیست.
استفاده از تضادهای اجتماعی و فقر، بهترین و مناسبترین محمل جذب نیروها و افراطی کردن عقاید آنهاست.
نادیده گرفتن این واقعیتها و پیدا نکردن یک راه حل اساسی، از عوامل مهم وضعیت امروز افغانستان و سیطره مجدد طالبان بر این سرزمین است.
حاصل چنین وضعیتی جنگ داخلی بیست ساله افغانستان، پس از سقوط طالبان در سال 2001 است.
روزی نبود که گزارشی از عملیات انتحاری و کشته شدن صدها نفر در افغانستان به گوش نرسد.
در این بیست سال چندین کشور در وضعیت داخلی افغانستان حضور مستقیم داشتند.
کمکهای بین المللی با وجود دولتهای فاسد و ناکارآمد، حاصلی جز افزودن بر تضادهای اجتماعی دربرنداشته است.
دموکراسی تنها به رقابت نخبگان و دجالههای سیاسی و گروهبندیهای زورپرست، محدود شده بود.
مردم در این دموکراسی هیچ مشارکتی نداشتند. در آخرین انتخابات ریاست جمهوری از مجموع 9 میلیون و ششصدهزار نفر کسانی که واجد شرایط رای بودند، تنها یک میلیون و هشتصدهزار نفر رای دادند، یعنی تنها 19 درصد از مردم در انتخابات شرکت کردند.
از میان این تعداد اشرف غنی با احتساب تقلب، تنها 920 هزار رای، یعنی با کمتر از 10 درصد جمعیت رای دهندگان، به ریاست جمهوری انتخاب شد.
روشن است که این دموکراسی نبود، فساد آشکار در پوشش دموکراسی بود.
به همین دلیل است که وقتی با مردم مصاحبه میکنند، میگویند از دموکراسی خسته شدهاند، و طالبان فرصت را مغتنم میشمارد و علیه دموکراسی سخن میگوید.
بیست سال جنگ، فساد دستگاه دیوانسالاری، فقر، توسعه نیافتگی، به سُخره گرفتن دموکراسی، وضعیتی نبود که قابل دوام باشد.
وقتی دولت دست نشانده نتوانست مشارکت مردم را در سرنوشت کشور جلب کند، بستر مناسبی برای جذب در گروهای تروریستی فراهم میشود.
به همین دلیل است که وقتی طالبان حرکت خود را شروع کرد، با هیچ مقاومتی مواجه نشد، و گزارشی از جنگ و درگیری جدی میان طالبان، نه با مردم و نه با ارتش ارائه نشده است.
چه باید کرد؟
جامعه امروز افغانستان تغییر پیدا کرده است.
طالبان هم بنا به گزارشها تا حدودی تغییر پیدا کرده اند.
گفته میشود : «اگر امروز طالبان نمیتواند بیدرنگ همه چیز را از ریشه درآورد، اتفاقاً به این دلیل نیست که تغییر کرده است: نه! چیزی که طالبان میخواهد آن را از ریشه درآورد، ریشهدارتر شده و دیگر نمیتواند به سادگی آن را ریشهکن کند.
ویژگیهای زیست مدرن (از مسائل فرهنگی تا امور زنان) در این سالها در افغانستان به سرعت رشد کرده و ریشه دوانده و دیگر نمیتوان همه چیز را به سادگی خراب کرد.
در واقع طالبان تغییر نکرده، جامعه افغانستان تغییر کرده و طالبان برای ریشهکن کردن مدنیت و مدرنیته این جامعه به زمان و برنامهریزی بلندمدت نیاز دارد.
اگر جامعه امروز افغانستان تغییر کرده است، نتیجه گسترش زندگی اطلاعاتی و شبکههای اجتماعی است.
طالبان نیز خواهی نخواهی در معرض این تغییرات بوده است.
و الا یک گروه بنیادگرا و سرسخت، به ترتیبی که در دوران حاکمیت اولیه آنان شاهد بودیم، اعتنایی به تغییر جامعه مدنی افغانستان ندارد.